کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَقِيٌّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شَقِيٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
بدبخت (عبارت "و لم اکن بدعائک رب شقيا " يعني دعاي من نزد تو هرگز بينتيجه نبوده است )
-
واژههای مشابه
-
شقی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیرحم، سختدل، سفاک، سنگدل، شریر، ظالم، قسی ۲. بدبخت، تیرهبخت، سیهروز ≠ سعید
-
شقی
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) بدبخت .
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش َ ] (از ع ، ص ) با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل . || فقیر و تهیدست . || خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره . (ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر : باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر. منوچهری .از ...
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش َ قی ی ] (ع ص ) بدبخت .ضد سعید. ج ، اشقیاء. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. (یادداشت مؤلف ). بدبخت . ج ، اشقیاء، و شقیّون . (مهذب الاسماء). بدبخت . (دهار) (ترجمان القرآن ص 62) (غیاث ) (از آنندراج )....
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش َق ْی ْ ] (ع مص ) برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شق که دیهی است در دوفرسخی مرو. (از انساب سمعانی ). || منسوب است به مردی شق نام . (از لباب الانساب ).
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش ِ قی ی ] (اِخ ) قاضی ابوعبداﷲ عمربن احمر... شقی ، از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی بود. وی از محمدبن ابراهیم بن منذر نیشابوری و علی بن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دارقطنی و برقانی و ابونعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند. ...
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش ِق ْ قی ] (ص نسبی ) منسوب به شق . نیمی : صداع شقی . (یادداشت مؤلف ).
-
شقي
دیکشنری عربی به فارسی
غضو دسته جنايتکاران , کانگستر
-
شقي
دیکشنری عربی به فارسی
شيطان , بدذات , شرير , نا فرمان , سرکش
-
شقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شقیّ، جمع: اَشقیاء] šaqi[y] ۱. [مقابلِ سعید] بدبخت؛ تیرهبخت.۲. ظالم؛ ستمگر.
-
کله شقی
لغتنامه دهخدا
کله شقی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِش َق ْ قی ] (حامص مرکب ) یک دندگی . استبداد. (فرهنگ فارسی معین ). صفت و چگونگی کله شق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || لجاجت . (فرهنگ فارسی معین ). مقاومت بی ادبانه نسبت به بزرگتر یا قوی تر از خود. (یادداشت به خط مرحوم ده...
-
گردن شقی
لغتنامه دهخدا
گردن شقی . [ گ َ دَ ش َ ] (حامص مرکب ) تکبر. گردنکشی . ایستادگی در مقابل فرمانی . و رجوع به گردن شقی کردن شود.