کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شوی
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) پیراهن .
-
شوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: شویّ] šavi[y] آنچه از گوشت که بریان شده؛ گوشت کبابکرده؛ بریان.
-
شوی
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شستن) šuy ۱. = شُستن۲. شوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رختشوی، مردهشوی.
-
شوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šōī] ‹شو› šuy = شوهر
-
شوی
دیکشنری فارسی به عربی
زوج
-
واژههای مشابه
-
عیب شوی
لغتنامه دهخدا
عیب شوی . [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب شوینده . ازبین برنده ٔ عیب . زداینده ٔ نقص : چو دریا شدم دشمن عیب شوی نه چون آینه دوست را عیب جوی .نظامی .
-
گلیم شوی
لغتنامه دهخدا
گلیم شوی . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) بیخ خاری باشد که گل آنرا آذرگون خوانند و آن بیخ را چوبک اشنان گویند بدان چیزها شویند، خصوصاً پشم را بغایت پاکیزه سازد. و بعضی از مشایخ محاسن را نیز بدان شویند. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی آذریون است . (تحفه ٔ حکیم مؤ...
-
گلیم شوی
لغتنامه دهخدا
گلیم شوی . [ گ ِ ] (نف مرکب ) شخصی که گلیم و پلاس میشوید. (برهان ) (آنندراج ).
-
گنه شوی
لغتنامه دهخدا
گنه شوی . [ گ ُ ن َه ْ ] (نف مرکب ) که گنه را از بین ببرد و بشوید : بود گناه من آنک با تو یگانه شدم نیست به از آب چشم هیچ گنه شوی تر.خاقانی .
-
کهنه شوی
لغتنامه دهخدا
کهنه شوی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه کهنه ٔ آلوده ٔ اطفال شیرخوار شوید. آنکه مشمع و جامه ٔ پیچیده ٔ به اطفال شیرخوار را شوید. خادمه ای که مأمور شستن کهنه های طفل شیرخوار است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گوش شوی
لغتنامه دهخدا
گوش شوی . (اِ مرکب ) و در تداول عامه گوش شور. آلتی که بدان گوش شویند. آلتی طبیبان متخصص گوش را محض شستن گوش . (یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) آنکه گوش شوید. که به شستن گوش پردازد.
-
شوی جستن
لغتنامه دهخدا
شوی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) طلبیدن شوهر. جویای همسر شدن . همسر طلبیدن .
-
شوی کردن
لغتنامه دهخدا
شوی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شوهر گرفتن . در حباله ٔ نکاح مردی درآمدن . تزوج . (المصادر زوزنی ) : زنان را بود شوی کردن هنربر شوی زن به که نزد پدر.اسدی .
-
شوی گرفتن
لغتنامه دهخدا
شوی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عروس شدن . برگزیدن شوهر. شوهر کردن . رجوع به شوهر و ترکیبات آن شود.
-
شوی مادر
لغتنامه دهخدا
شوی مادر. [ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شوهر مادر. شوهرننه . پدراندر. پدندر.