کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شوک
/šok/
معنی
۱. ضربه؛ تکان شدید.
۲. (پزشکی) حالتی که ناگهان به انسان دست میدهد و قوای بدن رو به سستی و ضعف میگذارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تیغ، خار
برابر فارسی
تکانه
دیکشنری
jolt, prickle, prod, shock, thorn, turn
-
جستوجوی دقیق
-
شوک
واژگان مترادف و متضاد
تیغ، خار
-
شوک
واژگان مترادف و متضاد
۱. صدمه، ضربه، لطمه ۲. تشنج، شوکه، منقلب
-
شوک
فرهنگ واژههای سره
تکانه
-
شوک
لغتنامه دهخدا
شوک . (اِخ ) ناحیه ای است نجدی در نزدیکی حجاز. (از معجم البلدان ).
-
شوک
لغتنامه دهخدا
شوک . (ص ) ظاهراً در شعر ذیل معنی بسیار می دهد یا صفتی است برای گل چون گنده و متعفن و از جنس لجن و غیره : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک پرزهر چو ماری و چو ماهی همه سوک شست از طلب ترا شکستم خم و توک جای تو در آب شور باد و گل شوک .سوزنی .
-
شوک
لغتنامه دهخدا
شوک . (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند بمعنی بازار است که عربان سوق گویند. (برهان ). سوق معرب سوک است . راسته بازار. (از یادداشت مؤلف ). بازار است که به عربی سوق گویند وتبدیل آن سوک است چنانکه الاَّن محل معینی را که عربان بحوالی بصره در آن بازار کنن...
-
شوک
لغتنامه دهخدا
شوک . [ ش َ ] (ع اِ) خار. ج ، اشواک . شوکة، یکی . (منتهی الارب ). خار. (دهار) (غیاث ). هر چیز سرتیز. لم . لام . تلو.تلی . بور. تیغ. (یادداشت مؤلف ). گیاهی که مانند سوزن بروید. ج ، اشواک . (از اقرب الموارد) : مرغزاری است این جهان که در اوعامه شوکان م...
-
شوک
لغتنامه دهخدا
شوک . [ ش َ ] (ع مص ) قوت و تیزی نمودن . شوکة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیمار شری گردیدن : شیک الرجل (مجهولاً). (منتهی الارب ). و آن سرخیی است که بر روی جسد ظاهر شود. (از اقرب الموارد). || ظاهر شدن قدرت و شدت کسی . || پیدا آمدن پستان د...
-
شوک
لغتنامه دهخدا
شوک . [ شُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) شُک . ضربه ٔ شدید. تکان سخت .حالت ناگهانی که به شخص عارض شود و قوای او رو به ضعف گذارد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شُک شود.
-
شوک
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ضربه ، تکان شدید. 2 - حالتی ناگهانی که به شخص عارض شود و قوای او رو به ضعف گذارد.
-
شوک
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) خار.
-
شوک
دیکشنری عربی به فارسی
خار , بوته خار , شوک , باد اور , شوک مبارک , تاتاري
-
شوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: choc] šok ۱. ضربه؛ تکان شدید.۲. (پزشکی) حالتی که ناگهان به انسان دست میدهد و قوای بدن رو به سستی و ضعف میگذارد.
-
شوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَوک، جمع: اشواک] (زیستشناسی) [قدیمی] šo[w]k خار.
-
شوک
دیکشنری فارسی به عربی
شوک