کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شوهر
/šo[w]har/
معنی
همسر زن؛ شو؛ شوی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زوج، شو، شوی، مرد، همسر ≠ زوجه
فعل
بن گذشته: شوهر داد
بن حال: شوهر ده
دیکشنری
husband, man, master, mate, old man, partner, spouse
-
جستوجوی دقیق
-
شوهر
واژگان مترادف و متضاد
زوج، شو، شوی، مرد، همسر ≠ زوجه
-
شوهر
لغتنامه دهخدا
شوهر. [ ش َ / شُو هََ ] (اِ) بَعْل . زوج . (آنندراج ). شوی . جفت . همسر. میره . حلیل . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء). مرد آنگاه که زن گرفته باشد : مرا شوهری بود بازارگان گزیده همی در میان سران . فردوسی .پس یعقوب آنجا[ زمین مصر ] مقام کرد و زلیخا یو...
-
شوهر
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ اوس . ] (اِ.) مردی که با زنی ازدواج کند، مرد زن دار، شوی ، زوج .
-
شوهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šo[w]har همسر زن؛ شو؛ شوی.
-
شوهر
دیکشنری فارسی به عربی
رجل , زوج
-
شوهر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šü طاری: mira طامه ای: šu طرقی: mera کشه ای: mera نطنزی: šu
-
واژههای مشابه
-
شُوْهَرْ
لهجه و گویش گنابادی
shouwhar در گویش گنابادی ، گبری یعنی همخوابه قانونی (شُوْ)که (هَرْ)همیشه کنار جفتش میخوابد(رک : هَرْشُوْ)
-
شوهر رفتن
لغتنامه دهخدا
شوهر رفتن . [ ش َ / شُو هََ رَ ت َ ] (مص مرکب ) شوی کردن دختر. عروس شدن . شوهر برگزیدن .
-
شوهر کردن
لغتنامه دهخدا
شوهر کردن . [ ش َ / شُو هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شوی اختیار کردن . زن مردی شدن . دختری به شوی رفتن .
-
شوهر مادر
لغتنامه دهخدا
شوهر مادر. [ ش َ / شُو هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پدراندر. (یادداشت مؤلف ). ناپدری . شوهرننه .
-
بی شوهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bišo[w]har ویژگی زنی که شوهر ندارد.
-
دختر شوهر
لغتنامه دهخدا
دختر شوهر. [ دُ ت َ رِ ش َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دختندر. نادختری . (یادداشت مؤلف ). فرزند مادینه ٔ شوی از زن دیگر.
-
بچه ٔ شوهر
لغتنامه دهخدا
بچه ٔ شوهر. [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ ش َ شُو هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرزند شوهر از زنی دیگر.(یادداشت مؤلف ). بچه خوانده . پسر یا دختر خوانده .
-
بی شوهر
لغتنامه دهخدا
بی شوهر. [ ش َ / شُو هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + شوهر) بی شوی . بیوه . ایم . ایمه . بی جفت . عزوبة. (منتهی الارب ). بی همسر. زن که شوهر ندارد. زوجه که او را زوج نبود. رجوع به شوهر شود.