کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شونه
لهجه و گویش تهرانی
ابزار باد دادن غله
-
واژههای مشابه
-
شونة
لغتنامه دهخدا
شونة. [ ش َ ن َ ] (ع ص ) زن احمق . (از اقرب الموارد). زن گول . (منتهی الارب ). || (اِ) جای غله نهادن (لغت مصری است ). || مرکب آماده ٔ جهاد در دریا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شونَه
لهجه و گویش بختیاری
šuna 1. شانه؛ 2. کتف.
-
شونه بسر
لهجه و گویش تهرانی
هدهد، شانه بسر
-
شونه قت بین
لغتنامه دهخدا
شونه قت بین . [ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِ مرکب ) هدهد به لهجه ٔ طبری . (یادداشت مؤلف ). در خراسان شونه سر گویند. شانه بسر. پوپک .
-
شاخ و شونه،()کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
تهدید،شاخشانه ، ترسانیدن و تهدید کردن،خط و نشان کشیدن.
-
واژههای همآوا
-
شونَه
لهجه و گویش بختیاری
šuna 1. شانه؛ 2. کتف.
-
جستوجو در متن
-
زردائل
لغتنامه دهخدا
زردائل . [ زَ اَ ءِ ] (اِ) در لهجه ٔ طبری ، مرغ انجیرخوار : کرگس آمد لاشخوار و، شونه قت بین ، هدهد است زنجیلک دمسیجه و زردائل انجیرخوار.(نصاب طبری ).
-
هاشمی
لغتنامه دهخدا
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) یاسین حلمی «پاشا» ابن السید سلماس الهاشمی . از رجال بزرگ سیاسی عراق در 1299 هَ . ق . در بغداد متولد شد و در همانجا به تحصیل پرداخت و سپس برای ادامه ٔ تحصیل به برلین رفت و در 1905 م . رئیس «ارکان حرب » شد. سپس وارد جمعیت «العهد»...
-
حراقه
لغتنامه دهخدا
حراقه . [ ح َرْ را ق َ ] (ع اِ) جای سیاه زغال گران و گچ گران . || نوعی از کشتی ها که به وی نفت اندازی کنند بسوی دشمن . ج ، حَرّاقات . (منتهی الارب ). نوعی از کشتی که بدان در دریا بسوی دشمن آتش افکنند. نوعی کشتی . کشتیهای جنگی انواع بوده است ، «شونة» ...
-
مردم
لغتنامه دهخدا
مردم . [ م َ دُ ] (اِ)آدمی . انس . انسان . آدمیزاده . شخص . بشر : دریا دو چشم وبر دل آتش همی فزایدمردم میان دریا و آتش چگونه پاید. رودکی .خدای عرش جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم از او شاد و گه بود ناشاد. رودکی .مردمان از خرد سخن گویندتوهوازی حدیث ...