کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شومیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شومیز
/šo(u)miz/
معنی
= شمیز
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شومیز
لغتنامه دهخدا
شومیز. (اِ) شومز. زمینی باشد که بجهت زراعت کردن مستعد و آماده کرده باشند. (برهان ). شمیز. زمینی بود که بجهت زراعت آراسته باشند. (فرهنگ جهانگیری ). شیار یعنی تخم ریزی و زمین شومیزه یعنی شیارکرده . شمیز. شومیزه . شوریز. (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا)...
-
شومیز
لغتنامه دهخدا
شومیز. [ ش َ / شُو ] (ص ، اِ) زارع و زراعت کننده و برزیگر. (برهان ). برزگر. (رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
شومیز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) زمین شیار کرده و آماده برای زراعت .
-
شومیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی] šo(u)miz = شمیز
-
شومیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شمیز، شومز، شومیر، شوریز› [قدیمی] šumiz ۱. شیار؛ شخم.۲. کشتکار؛ برزگر.
-
جستوجو در متن
-
شومیر
لغتنامه دهخدا
شومیر. (اِ) شومیز. (ناظم الاطباء). رجوع به شومیز شود.
-
shammies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شومیز
-
شومیزگر
لغتنامه دهخدا
شومیزگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) شومیز. برزگر. رجوع به شومیز شود.
-
شونیج
لغتنامه دهخدا
شونیج . (اِ) زمین مهیاشده ٔ برای زراعت . (ناظم الاطباء). شومیز. رجوع به شومیز شود.
-
شوریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šurir = شومیز šumiz
-
شومز
لغتنامه دهخدا
شومز. [ م ِ ] (اِ) مخفف شومیز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زمین که بجهت زراعت کردن آماده و مستعد ساخته باشند. (برهان )(آنندراج ). شومیز. (رشیدی ). و رجوع به شومیز شود.
-
شونیز
لغتنامه دهخدا
شونیز. (اِ) شومیز. شومِز. زمین شیارکرده . (برهان ). شومیز. (جهانگیری ). رجوع به شومیزشود. || برزیگر و زراعت کننده . (برهان ).
-
شومیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šumizidan شومیز کردن؛ شیار کردن؛ شیار کردن زمین برای زراعت.
-
شوریز
لغتنامه دهخدا
شوریز. [ ش َ / شُو ] (اِ) ظاهراً مصحف شومیز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مُزارع و زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ). زراعت کننده و کشتکار. (ناظم الاطباء). مُزارع . (جهانگیری ). || زمینی که بجهت زراعت کردن مستعد کرده باشند. (برهان ) (از آنندراج ). زمینی ...