کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شولیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شولیدن
/šulidan/
معنی
۱. درهم شدن؛ آشفته و پریشان گشتن.
۲. درمانده و حیران شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
confuse, muddle
-
جستوجوی دقیق
-
شولیدن
لغتنامه دهخدا
شولیدن . [ دَ ] (مص ) (از: شول + َیدن ، پسوند مصدری ) ژولیدن . بشولیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). متحیر و درمانده نشستن . (فرهنگ خطی ) (رشیدی ). درهم شدن و پریشان خاطر نشستن و درمانده گردیدن . (برهان ) (آنندراج ). پریشان شدن . (جهانگیری ). || درهم شد...
-
شولیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - پریشان گردیدن . 2 - درمانده شدن .
-
شولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šulidan ۱. درهم شدن؛ آشفته و پریشان گشتن.۲. درمانده و حیران شدن.
-
جستوجو در متن
-
پژولش
لغتنامه دهخدا
پژولش . [ پ َ ل ِ ] (اِمص ) بژولش . پشولش . بشولش . و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: صحیح در این کلمات بای تازی است و زایده است و اصل کلمه ژولش و ژولیدن است و شولش و شولیدن است ... لیکن چون حرف با بسیار مستعمل شده گویا از اصل شده ، بنابر آن در بای تازی مذکور...
-
شولیده
لغتنامه دهخدا
شولیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف )اسم مفعول از شولیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). درهم و پیچیده . پریشان شده و درهم گشته و حیران گردیده . (برهان ). (مرادف ) شوریده و ژولیده . (انجمن آرا) (آنندراج ). پریشان شده و درهم گشته و ژولیده . (ناظم الاطباء).- زل...
-
بشولیدن
لغتنامه دهخدا
بشولیدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ ] (مص ) بشوریدن . پشولیدن . دیدن و دانستن . (برهان ) (فرهنگ خطی ) (صحاح الفرس ) (سروری ). دیدن و نگریستن . (ناظم الاطباء). دیدن . (فرهنگ نظام ) : کار بشولی که خرد کیش شداز سر تدبیر و خرد پیش شد. ابوشکور(از فرهنگ نظام ) ...
-
بشول
لغتنامه دهخدا
بشول . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ](نف مرخم ) گزارنده ٔ کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گزارنده ٔ کار باشد. (سروری ) (از شعوری ). رجوع به شولیدن شود. || داننده و بیننده . (ازبرهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). || (اِمص ) دیدن . دانستن . (شرفنا...