کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شولم شولم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شولم شولم
لغتنامه دهخدا
شولم شولم . [ ل َ ل َ ] (اِ مرکب ) رجوع به شولم شود.
-
جستوجو در متن
-
خواب ربودن
لغتنامه دهخدا
خواب ربودن . [خوا / خا رُ دَ ] (مص مرکب ) خواب بردن . بخواب شدن : چون ظن افتاد که اهل خانه را خواب ربود مقدم دزدان هفت بار بگفت شولم شولم . (کلیله و دمنه ).
-
مقمر
لغتنامه دهخدا
مقمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) لیل مقمر؛ شبی ماهناک . (مهذب الاسماء). شب ماهتاب . (دهار).شب با قمر. مقمرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شب روشن با ماه . (ناظم الاطباء). ماهتابی .روشن به ماهتاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : افسونی دانستم ک...
-
Sholom Asch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شولم اسچ
-
شیلم
لغتنامه دهخدا
شیلم . [ ش َ ل َ ] (ع اِ) گندم دیوانه که شولم و شالم نیز گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد بخیل و لئیم و پست نظر. (از ناظم الاطباء).
-
ظن
لغتنامه دهخدا
ظن . [ ظَن ن ] (ع مص ، اِمص ) پنداشت . گمان . ارتیاب . یعنی طرف راجح از دو طرف اعتقاد غیرجازم . (منتهی الارب ). حدس . || گمان بردن . || به درستی دانستن . دانستن . اعتقاد محکم . قوله تعالی : ظن داود (قرآن 24/38)؛ أی علم و ایقن . و لغت از اضداد است . ...
-
مقدم
لغتنامه دهخدا
مقدم . [ م ُ ق َدْ دَ ] (ع ص ) پیش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پیش درآمده و پیش فرستاده و در پیش جای گرفته و پیش آمده وپیش رفته و از پیش فرستاده . (ناظم الاطباء). پیش . پیش افتاده . جلو. جلوافتاده . مقابل مؤخر : مقدم است به نطق و مسلم است به علم ...
-
زیوان
لغتنامه دهخدا
زیوان . [ زی ] (اِ) دانه ای که در گندم زارها روید و سیاه رنگ باشد و خوردن آن خدارت و دیوانگی آورد. (ناظم الاطباء). زؤان . شالم . شولم . شیلم . سعیع. شلمک . زوان . تلخ دانه . تلخه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ... در میان آن کشتزار، تلخ دانه انداخت ک...
-
شلمک
لغتنامه دهخدا
شلمک . [ ش َ م َ ] (اِ) نام دارویی که شلیم نیز گویند. (ناظم الاطباء). داروی است که چون با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد و آنرا شلیم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). ریوان . زوان . شالم . شولم . شلیم . سعیع. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است از...
-
شیلم
لغتنامه دهخدا
شیلم . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ) جلیف . بشت . رغید. تلخه . چنگک . دنقه . چنگلک . زوان . شالم . شولم . زؤان . زیوان . سعیع. شلک . چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا تلخ کند. (یادداشت مؤلف ). نام دارویی است که آنرا با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد، و آنر...
-
اهل
لغتنامه دهخدا
اهل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) شایسته و سزاوار. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: هو اهل لکذا. واحد و جمع در آن یکسان است . ج ، اهلون و اهالی و آهال و اَهلات و اَهَلات . (منتهی الارب ). لایق . مستحق . صالح . ازدر. درخور. سزاوار. بایا. با...
-
رقیة
لغتنامه دهخدا
رقیة. [ رُق ْ ی َ ] (ع اِ) افسون . (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ). سحر و افسون . (غیاث اللغات ): نشرة؛ افسون که بردیوانه و مریض دمند. (منتهی الارب ).افسون و تعویذ ج ، رُقی ̍ و آن مباح است اگر بزبان عربی و به اسمای الهی و صفات وارده ٔ خدای تعالی باش...