کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شولا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شولا
/šo[w]lā/
معنی
خرقه؛ خرقۀ درویشی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پشمینه، خرقه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شولا
واژگان مترادف و متضاد
پشمینه، خرقه
-
شولا
لغتنامه دهخدا
شولا. [ ش َ / شُو ] (اِ) کولا. کپنک . جامه ٔ نمدین خشن کردان و لران و کشاورزان . نمد. دلق گونه ٔ پشمین از نسیجی خشن فقرا را. جبه گونه از پشم که به زمستان روستائیان و کردان و درویشان درپوشند. (یادداشت مؤلف ). خرقه . خرقه ٔ درویشان . (ناظم الاطباء) (ف...
-
شولا
فرهنگ فارسی معین
(شُ یا شَ) (اِ.) خرقه ، جامة گشاد و بلندی که روی لباس های دیگر می پوشند.
-
شولا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کولا› šo[w]lā خرقه؛ خرقۀ درویشی.
-
شولا
لهجه و گویش تهرانی
لباس فراخ ،قبای بلند،عبا،قبای درویشی
-
واژههای مشابه
-
شولا پوش
لهجه و گویش تهرانی
درویش
-
زیر شولا رفتن
لهجه و گویش تهرانی
تحت امر و بد نامی کسی رفتن
-
جستوجو در متن
-
shola
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شولا
-
کولا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = شولا: جامه ای پشمین که شبانان پوشند.
-
خرقه
واژگان مترادف و متضاد
پاره، جامه، جبه، دلق، شولا، ردا، کهنه، مرتع، خستوانه
-
جوجنک
لغتنامه دهخدا
جوجنک . [ جو ج َ ن َ ] (اِ) قسمی جامه که درویشان پوشیدندی چون شولا. دلق .
-
کولا
لغتنامه دهخدا
کولا. (اِ) زبان کردان بود بارانی گوید... (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 16) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گمان می کنم به کاف تازی مفتوح (کَولا) باشد و با اینکه در نسخه ٔ فرهنگ اسدی ، نخجوانی یکی دو بار دیگر به بارانی تصادف می شود...
-
شاذکونه
لغتنامه دهخدا
شاذکونه . [ ذَ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ) شادگونه . مضربه . جامه های درشت دوخته که در یمن سازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جامه ای است پشمین که محشو است به پنبه یا پشم همه جا تضریب و نکنده کرده یعنی برای پیوستن آستر و حشو به ابره تمام آن را با کوک ...