کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شور کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرده شور
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) = مرده شوی : کسی که شغلش شستشو و غسل دادن مردگان است .
-
جامه شور
لغتنامه دهخدا
جامه شور. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) رخت شور. لباس شوینده . رجوع به جامه شو شود.
-
دست شور
لغتنامه دهخدا
دست شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دست شوی . (یادداشت مرحوم دهخدا): آفتابه ٔ دست شور؛ آفتابه که با آن دست شویند.
-
دیزج شور
لغتنامه دهخدا
دیزج شور. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان براغوش بخش آلان براغوش شهرستان سراب با 273 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
دره شور
لغتنامه دهخدا
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 44 هزارگزی جنوب خاور فهلیان و 38 هزارگزی راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دره شور
لغتنامه دهخدا
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان . واقع در 65هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 30هزارگزی باختر راه شوسه ٔ زاهدان به خاش . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دره شور
لغتنامه دهخدا
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 7 هزارگزی باختر دهدز و یکهزارگزی جنوب راه مالرو ده کهنه به پل شاهلو. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره شور
لغتنامه دهخدا
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان ، با 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔبویراحمدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره شور
لغتنامه دهخدا
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 60هزارگزی جنوب داراب در دشت ایزدخواست ، با 606 تن سکنه .راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دریای شور
لغتنامه دهخدا
دریای شور. [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحرالملح . دریای عربه . بحرالموت . (قاموس کتاب مقدس ). دریاچه ٔ لوط. رجوع به بحرالمیت شود.
-
دوات شور
لغتنامه دهخدا
دوات شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دوات آشور (شور از شوراندن است ). (یادداشت مؤلف ). آب دوات کن . محراک . (دهار) (السامی فی الاسامی ). رجوع به دوات آشور شود.
-
دشت شور
لغتنامه دهخدا
دشت شور. [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان افرز بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. سکنه ٔ آن 110 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج . محصول آنجا غلات و برنج . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دهنه شور
لغتنامه دهخدا
دهنه شور. [ دَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا با 318 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دهنه شور
لغتنامه دهخدا
دهنه شور. [ دَ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 50هزارگزی باختر کهنوج با 300 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رباط شور
لغتنامه دهخدا
رباط شور. [ رُ طِ ] (اِخ ) نام رباطی نزدیک نجف .(از بهار عجم ). و فعلاً آنرا خان شور نامند و در میان نجف بکربلا کنار راه اسفالته قرار دارد : آبی که به خضر عمر جاویدان دادآن آب رباط شوردشت نجف است .زکی ندیم (از بهار عجم ).