کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شور و شغب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جامه شور
لغتنامه دهخدا
جامه شور. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) رخت شور. لباس شوینده . رجوع به جامه شو شود.
-
دست شور
لغتنامه دهخدا
دست شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دست شوی . (یادداشت مرحوم دهخدا): آفتابه ٔ دست شور؛ آفتابه که با آن دست شویند.
-
دیزج شور
لغتنامه دهخدا
دیزج شور. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان براغوش بخش آلان براغوش شهرستان سراب با 273 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
دره شور
لغتنامه دهخدا
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 60هزارگزی جنوب داراب در دشت ایزدخواست ، با 606 تن سکنه .راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دریای شور
لغتنامه دهخدا
دریای شور. [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحرالملح . دریای عربه . بحرالموت . (قاموس کتاب مقدس ). دریاچه ٔ لوط. رجوع به بحرالمیت شود.
-
دوات شور
لغتنامه دهخدا
دوات شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دوات آشور (شور از شوراندن است ). (یادداشت مؤلف ). آب دوات کن . محراک . (دهار) (السامی فی الاسامی ). رجوع به دوات آشور شود.
-
دهنه شور
لغتنامه دهخدا
دهنه شور. [ دَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا با 318 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دهنه شور
لغتنامه دهخدا
دهنه شور. [ دَ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 50هزارگزی باختر کهنوج با 300 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
سرچاه شور
لغتنامه دهخدا
سرچاه شور. [ س َ ] (اِخ ) ده قیس آبادبخش خوسف شهرستان بیرجند. آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سرشک شور
لغتنامه دهخدا
سرشک شور. [ س ِ رِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک غمزدگان است . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ) (انجمن آرا).
-
شال شور
لغتنامه دهخدا
شال شور. (نف مرکب ) که شال شوید. کسی که عملش شال شویی باشد : اگر می نبافد چه داند کسی که او شالشور است یا شالباف .حکیم قاسم کرمانی (خارستان ص 8).
-
شور دادن
لغتنامه دهخدا
شور دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) در لهجه ٔ خراسانی ، بهم زدن . زیرو رو کردن : شورش مده غجمه میره . (یادداشت مؤلف ).
-
قالی شور
لغتنامه دهخدا
قالی شور. (نف مرکب ) قالی شوی . شوینده ٔ قالی .
-
لب شور
لغتنامه دهخدا
لب شور. [ ل َ ] (ص مرکب ) کمی شور.
-
پای شور
لغتنامه دهخدا
پای شور. (اِ مرکب ) شعوری به نقل از جهانگیری آرد: که آن سازیست پست ترین سازها. - انتهی . این کلمه مصحف پای ستور است . رجوع به پای ستور شود.