کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شور انگیختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گیاه شور
لغتنامه دهخدا
گیاه شور. [ هَِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) آنچه تلخ و شورمزه باشد از نبات و آن بمنزله ٔ فواکه است شتران را. حَمض : احمضت الابل ؛ خوردند شتران گیاه شوره . اِحماض ؛ گیاه شوره . (منتهی الارب ).
-
کال شور
لغتنامه دهخدا
کال شور. (اِخ )دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان درگز، واقع در 87هزارگزی جنوب خاوری کبود گنبد. دامنه و سردسیر است و 25 تن سکنه دارد و آبش از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و پنبه ، و شغل اهالی زراعت است و راههای مالرو دارد. (از فرهنگ جغراف...
-
گرناوه شور
لغتنامه دهخدا
گرناوه شور. [ گ َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان مشهد، واقع در 67 هزارگزی شمال خاوری کبودگنبد دره . هوای آن گرم ، دارای 53 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه آن مالرو است...
-
سلاح شور
لغتنامه دهخدا
سلاح شور. [ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه در فن سپاهیگری مهارت تام داشته باشد و معنی ترکیبی آن ورزش و استعمال کننده ٔ سلاح است . (آنندراج ). کسی که ورزش سلاح یعنی آلات جنگ کرده باشد و مستعد قتل و سلاح بسته بوده چه شور به معنی ورزش کننده آمده . (رشیدی ) : غلا...
-
یک شور
لغتنامه دهخدا
یک شور. [ ی َ / ی ِ] (ن مف مرکب ) جامه و پارچه ای که یک بار شسته شده .- یک شور پوشیدن جامه ؛ جامه که واگردان ندارد. پوشیده و عوض نکردن جامه . (یادداشت مؤلف ).
-
گربه شور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گربهشوی› [عامیانه، مجاز] gorbešur چیزی را بهعجله و ناتمام شستن.〈 گربهشور کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] = گربهشور
-
saline water
آب شور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آبی که حاوی مقدار قابلتوجهی مواد جامد حلشده است
-
groundswell
شور سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] حمایت مشتاقانۀ اکثر مردم یا طرفداران و اعضای ردههای پایین یک حزب از خطمشی یا نامزد آن حزب
-
saline soil
خاک شور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] خاک دارای نمکهای انحلالپذیر به مقداری که به رشد اکثر گیاهان زراعی آسیب برساند
-
چشم شور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) چشمی که از آن چشم زخم به کسی یا چیزی برسد.
-
شور زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) (عا.) مضطرب بودن .
-
شور واشور
فرهنگ فارسی معین
(اِمص .) از دو دست لباس به نوبت یکی را شستن و یکی را پوشیدن .
-
آب شور
لغتنامه دهخدا
آب شور. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از سه آبراهه ٔ رودطاب در حدود فارس ، و نام دیگر آن آب شولستان است .
-
قاب شور
فرهنگ فارسی معین
= قاب شوی : (ص فا.) (عا.) قاب دستمال .
-
لب شور
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) (عا.) دارای شوری اندک .