کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوری بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوری بزرگ
لغتنامه دهخدا
شوری بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه که در بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 179 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
سلاح شوری
لغتنامه دهخدا
سلاح شوری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) فن سپاهیگری داشتن . عمل سلاحشور : تو در این خانقاه قلب این سلاحشوری می کنی . (کتاب المعارف ).
-
salinity current
جریان شوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] جریان چگالی که به علت چگالی نسبتاً بالای ناشی از شوری تشکیل میشود
-
debrining
شوریزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] افزودن آب شیرین به مادۀ شورانداخته برای حذف نمکهای آن
-
halocline
شوریشیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] لایهای از آب اقیانوسها که در آن شوری، شیو عمودی دارد
-
رخت شوری
لغتنامه دهخدا
رخت شوری . [ رَ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، رختشویی . عمل رختشور. || (اِ مرکب ) محل شستن رخت .گازرگاه . رجوع به رختشور و رختشوی و رختشویی شود.
-
شاله شوری
لغتنامه دهخدا
شاله شوری . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهرستان شاه آباد. دارای 125 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کنگیر. محصول آن غلات ، حبوبات ، توتون و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شوری اصفهانی
لغتنامه دهخدا
شوری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا محمدعلی فرزند علی اکبرخان برادرزاده ٔ عبدالرضاخان یزدی بود و چندی به وزارت نواب امام قلی میرزا خلف شاهزاده محمدولی میرزا گذرانیده و دارای طبع شعر بوده است . (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 248).
-
شوری کوچک
لغتنامه دهخدا
شوری کوچک . [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. 101 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مجلس شوری
لغتنامه دهخدا
مجلس شوری . [ م َ ل ِ س ِ را ] (اِخ ) مرادف مجلس شورای ملی و ملخص آن اصطلاح است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ). و رجوع به مجلس شورای ملی شود.
-
اصحاب شوری
لغتنامه دهخدا
اصحاب شوری . [ اَ ب ِ را ] (اِخ ) اصحاب ستة. شش تن ازصحابه بودند که عمر در بستر مرگ آنان را برگزید تا در ظرف سه روز خلیفه ٔ پس از وی را به اکثریت تعیین کنند، و شورای مزبور عبارت بود از عبدالرحمن بن عوف ، علی (ع )، عثمان ، زبیر، سعدبن ابی وقاص و طلحه ...
-
حسن شوری
لغتنامه دهخدا
حسن شوری . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ دیاربکری آمدی رومی . درگذشته ٔ 1100 هَ . ق . دیوان ترکی دارد. (هدیةالعارفین ج 1 ص 294).
-
چشم شوری
لغتنامه دهخدا
چشم شوری . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) شورچشمی . شورچشم بودن .چشم شور داشتن . چشم زخم زنی . رجوع به چشم شور شود. || در لهجه ٔ عامیانه ، بمعنی چشم شویی و شست وشوی دادن چشم . رجوع به چشم شویی شود. || (اِ مرکب ) در تداول عامه ، ظرف چشم شوری را هم گویند.
-
گربه شوری کردن
لغتنامه دهخدا
گربه شوری کردن . [ گ ُ ب َ/ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به گربه شو کردن شود.