کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوریده زلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شوریده وار
لغتنامه دهخدا
شوریده وار. [دَ / دِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دیوانه وار : بدارند بر جای خویش استوارخود از جای جنبید شوریده وار.نظامی .
-
شوریده هش
لغتنامه دهخدا
شوریده هش . [ دَ / دِ هَُ ](ص مرکب ) شوریده عقل . شوریده مغز. معتوه . دارای شوریدگی هوش یا اختلال حواس . (یادداشت مؤلف ) : برادرکش و بدتن و شاه کش بداندیش و بدنام و شوریده هش . فردوسی .بداندیش گرگین شوریده هش به یک سوی بیشه درآمد خمش . فردوسی .فژه گ...
-
شوریده ٔ شیرازی
لغتنامه دهخدا
شوریده ٔ شیرازی . [ دَ / دِ ی ِ ] (اِخ ) شاعر اواسط این قرن حاضر. نام او حاجی محمدتقی و از طرف ناصرالدین شاه ملقب به فصیح الملک گردیده بود و نام پدر او عباس بوده است ، و از قرار مذکور نسبش به اهلی شیرازی صاحب مثنوی سحر حلال میرسیده است . در سنه ٔ 127...
-
شوریده داشتن
لغتنامه دهخدا
شوریده داشتن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شوراندن . به حال طغیان کشاندن : او [ ملک بخارا ] به امیر خراسان اسدبن عبداﷲ نامه نوشت که به بخارامردی پدید آمده است و ولایت بر ما شوریده میدارد قومی را بخلاف ما... (تاریخ بخارای نرشخی ص 71). میگویندکه اسلام آ...
-
شوریده کردن
لغتنامه دهخدا
شوریده کردن .[ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منقلب کردن . به طغیان برانگیختن . به شورش داشتن . شوراندن : پسرعم خویش را بنزدیک تو فرستاد تا آن ملک را شوریده کند.(قصص الانبیاء ص 226). تشویش ؛ شوریده کردن . (دهار). لبس ؛ شوریده کردن . (تاج المصادر بیهقی )...
-
شوریده کلام
لغتنامه دهخدا
شوریده کلام . [ دَ / دِ ک َ ] (ص مرکب ) پریشان گوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوریده سخن . که سخن او نامربوط باشد. || (اِ مرکب ) کلام نامربوط. سخن که به هم پیوند ندارد : شوریده کلامم نمکین است سوءالم تنگ شکر است آن دهن و تلخ جواب است .ظهوری .
-
شوریده گردانیدن
لغتنامه دهخدا
شوریده گردانیدن . [ دَ / دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) شوریده کردن . تشویش . (تاج المصادر بیهقی ).
-
شوریده گشتن
لغتنامه دهخدا
شوریده گشتن . [ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آشفته شدن . منقلب شدن . نابسامان شدن . به طغیان گراییدن . آشفتگی یافتن : نواحی ختلان شوریده گشته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410). حاجب سباشی به خراسان رفت و جبال بدین سبب شوریده گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
-
شوریده گوریده
لغتنامه دهخدا
شوریده گوریده . [ دَ / دِ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) درهم و برهم . ژولیده . رجوع به شوریده و گوریده شود.
-
شوریده احوال
لغتنامه دهخدا
شوریده احوال . [ دَ / دِ اَح ْ ] (ص مرکب ) آشفته . پریشان احوال . عاشق پیشه : ندارد با تو بازاری مگر شوریده احوالی که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد.سعدی .
-
شوریده ایام
لغتنامه دهخدا
شوریده ایام . [ دَ / دِ اَی ْ یا ] (ص مرکب ) که روزگار با شیدائی و آشفتگی قرین دارد.که عمر به شوریدگی و شیدائی به سر آرد : یکی پرسید از آن شوریده ایام که تو چه دوست داری گفت دشنام .عطار (اسرارنامه ).
-
شوریده بخت
لغتنامه دهخدا
شوریده بخت . [ دَ / دِ ب َ ] (ص مرکب ) مدبر و بدبخت . (آنندراج ). بدبخت و بدطالع. (ناظم الاطباء). بخت برگشته : فغان کرد کای ترک شوریده بخت که ننگی تو بر کشور و تاج و تخت .فردوسی .در گنج آن ترک شوریده بخت سپردم شما را بکوشید سخت . فردوسی .سواران ماهوی...
-
شوریده پشت
لغتنامه دهخدا
شوریده پشت . [ دَ / دِ پ ُ ] (ص مرکب ) سرکش و نافرمان . (ناظم الاطباء). شورپشت . (از آنندراج ). رجوع به شورپشت شود.
-
شوریده حال
لغتنامه دهخدا
شوریده حال .[ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دیوانه و مجنون . (از ناظم الاطباء). || آشفته . مجذوب . شیدا : یکی پیش شوریده حالی نوشت که دوزخ تمنا کنی یا بهشت . سعدی .ندانی که شوریده حالان مست چرا برفشانند در رقص دست . سعدی .مدر پرده ٔ یار شوریده حال نه طیبت حرام...
-
خواب شوریده
لغتنامه دهخدا
خواب شوریده . [ خوا / خا ب ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب آشفته . خواب ناراحت . || رؤیای آشفته . رؤیای درهم و برهم . رؤیای مخوف . ضِغث .