کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شوریدن
/šuridan/
معنی
۱. آشفته شدن؛ پریشان گشتن.
۲. به هیجان آمدن.
۳. شورش کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: شورید
بن حال: شور
دیکشنری
revolt
-
جستوجوی دقیق
-
شوریدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - آشفته شدن . 2 - به هیجان آمدن . 3 - شورش کردن .
-
شوریدن
فرهنگ فارسی معین
(رِ دَ) (مص م .) شستن .
-
شوریدن
لغتنامه دهخدا
شوریدن . [ دَ ] (مص ) شستن . شوئیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : پس زن اسماعیل گفت که اگر فرونمی آیی همچنین سر فرودآور تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم و بشورم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و رگها را از خلطهای بد بشورد. (راحةالصدور راوندی ). در تابستان برسد و...
-
شوریدن
لغتنامه دهخدا
شوریدن . [ دَ ] (مص ) برهم زدن و درآمیختن چیزی یا چیزهایی به یکدیگربا آلتی یا با دست یا به یک انگشت . بیامیختن با کفچه و انگشت و مانند آن . (یادداشت مؤلف ) : وز سرانگشت نگارینش گوئی که مگرغالیه دارد شوریده با شوره ٔ سیم . معروفی . سه درم سنگ تخم خرف...
-
شوریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) šuridan ۱. آشفته شدن؛ پریشان گشتن.۲. به هیجان آمدن.۳. شورش کردن.
-
شوریدن
دیکشنری فارسی به عربی
صورة
-
جستوجو در متن
-
شوریدنی
لغتنامه دهخدا
شوریدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) لایق شوریدن . قابل شوریدن .
-
شوران
لغتنامه دهخدا
شوران . (نف ، ق ) در حال شوریدن . صفت بیان حالت از شوریدن . شورنده . || شوراننده .(یادداشت مؤلف ). رجوع به شوریدن و شورانیدن شود.
-
relucted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اذعان کرد، استقامت کردن، شوریدن، بی میلی نشان دادن
-
relucts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امیدوارم، استقامت کردن، شوریدن، بی میلی نشان دادن
-
غثیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qasayān شوریدن دل؛ به هم خوردن دل؛ قی کردن.
-
سربلند کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سر برافراشتن ۲. قیام کردن، شوریدن، شورش کردن
-
rebelled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شورش کرد، شوریدن، طغیان کردن، یاغی گری کردن، تمرد کردن، سرکشی کردن
-
rebelling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوبگر، شوریدن، طغیان کردن، یاغی گری کردن، تمرد کردن، سرکشی کردن