کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورمزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورمزه
لغتنامه دهخدا
شورمزه . [ م َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) که طعم شور داشته باشد.
-
شورمزه
دیکشنری فارسی به عربی
مالح
-
جستوجو در متن
-
مالح
دیکشنری عربی به فارسی
شورمزه , بدمزه , شور , مثل اب دريا , نمکين
-
قاقلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی ؟] (زیستشناسی) [قدیمی] qāqollā گیاهی شورمزه شبیه اشنان که در صابونسازی به کار میرود.
-
شورمزگی
لغتنامه دهخدا
شورمزگی . [ م َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) داشتن طعم شور. چگونگی شورمزه .
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اِ ](ع اِ) حمض . نباتی تلخ و شورمزّه . (منتهی الأرب ).
-
کب
لغتنامه دهخدا
کب . [ ک ُب ب ] (ع اِ) گیاه تلخ و شورمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اقر
لغتنامه دهخدا
اقر. [ اُ ق ُ ] (ع اِ) وادی فراخ پر از گیاه تلخ و شورمزه و آب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: namak] ‹نماک› (شیمی) namak جسمی سفیدرنگ، بلوری، شورمزه، و محلول در آب که در اغذیه میریزند و با بسیاری از خوراکیها خورده میشود که از آب دریا و از معدن بهدست میآید؛ کلرور سدیم؛ نمک طعام.
-
گیاه شور
لغتنامه دهخدا
گیاه شور. [ هَِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) آنچه تلخ و شورمزه باشد از نبات و آن بمنزله ٔ فواکه است شتران را. حَمض : احمضت الابل ؛ خوردند شتران گیاه شوره . اِحماض ؛ گیاه شوره . (منتهی الارب ).
-
برکان
لغتنامه دهخدا
برکان . [ ب ِ ] (ع اِ) درختی است یا درخت شورمزه یا هر نبات که ساقش دراز نباشد، یا گیاهی است که در نجد روید یا گیاه ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برکانة یکی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
حیهل
لغتنامه دهخدا
حیهل . [ ح َ هََ / ح َی ْ ی َ هََ / ح َی ْ ی ِ هََ ] (ع اِ) درختی است کوتاه از درختان باریک شورمزه و برگ ندارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی آن حیهلة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مخلة
لغتنامه دهخدا
مخلة. [ م ُ خ ِل ْ ل َ ](ع ص ) ارض مخلة؛ زمین خله ناک که در آن گیاه تلخ شورمزه ، نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین دارای خلة که در آن گیاه تلخ شورمزه نباشد. (ناظم الاطباء). || ابل مخلة؛ شتران چرنده ٔ علف شیرین . (از منتهی الارب ) (ناظم...
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (ع اِ) گیاهی است شور. (منتهی الارب ). نوعی از حمض است که شورمزه است و بیش از انواع دیگر بر زمین گسترده شود و پهن گردد. (اقرب الموارد). || نام درختی است . || بقلةالحمقاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِخ ) یوم الهرم از ایام عرب است...