کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورش طلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورش طلب
لغتنامه دهخدا
شورش طلب . [ رِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) انقلابی . آشوب خواه .
-
واژههای مشابه
-
شورش کردن
لغتنامه دهخدا
شورش کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عصیان و تمرد کردن . شور و غوغا کردن . انقلاب و آشفتگی برپا کردن . نافرمانی کردن . اظهار کراهت کردن : ز شورش کردن آن تلخ گفتارترشروئی نکردم هیچ در کار.نظامی .
-
شورش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اضطرابات
-
مهار شورش
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِواءُ التمرّدِ
-
سرکوب شورش
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِواءُ التمرّدِ
-
شورش كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استعصى
-
شورش را درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.)کار را به افراط کشیدن ، از حد اعتدال خارج شدن .
-
شورش یا طغیان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صورة
-
flashlight-riot control agent baton
باتوم چراغدار ضدشورش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی چراغقوۀ ضدضربه از جنس پلیاتیلن که، علاوه بر منبع نور، از آن میتوان برای پرتاب گلولۀ گاز اشکآور و گلولۀ لاستیکی استفاده کرد
-
جستوجو در متن
-
واقعه طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] vāqe'etalab شورشطلب؛ فتنهجو؛ ماجراجو.
-
آشوب طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی عربی] 'āšubtalab ۱. فتنهجو.۲. خواهان شورش و انقلاب.
-
واقعه طلب
لغتنامه دهخدا
واقعه طلب . [ ق ِ ع َ / ع ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) مفسد. || جنگجو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شورش طلب . فتنه جو. شرطلب . فتنه انگیز. گردنکش . سرکش . یاغی . طاغی . (ناظم الاطباء). || خاین . (ناظم الاطباء) : مردم کوته اندیش واقعه طلبی بر او جمع شدند. ...
-
غزو
لغتنامه دهخدا
غزو. [ غ َزْوْ ] (ع مص ) خواستن و جستن و آهنگ کسی کردن . (منتهی الارب ). آهنگ و خواستن چیزی را و جستن و آهنگ چیزی کردن . (آنندراج ). آهنگ کردن ،یقال : غزوی کذا؛ ای قصدی . (منتهی الارب ). طلب الشی ٔ.(تاج المصادر بیهقی ). اراده و طلب و قصد: عرفت ما یغز...