کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شورج
/šuraj/
معنی
= شوره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورج
لغتنامه دهخدا
شورج . [ ش َ رَ ] (معرب ، اِ) معرب شوره . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). معرب شوره ٔ فارسی است یعنی بارود. رجوع به شوره شود.
-
شورج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: شوره] šuraj = شوره
-
شورج
واژهنامه آزاد
شب گرد
-
جستوجو در متن
-
دج
لغتنامه دهخدا
دج . [ دَ ] (اِخ ) یکی از یازده طایفه ٔ بزرگ ساکن تنکابن به عهد رابینو. ده طایفه ٔ دیگر عبارتند از: خلعت بری ، قوی اوصلو (قوی حصارلو)، کلانتریه ، فقیه ، طالش ، گلیج ، اساس ، شورج ، طالقانی و رودباری . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 22 و ص 44 ترجمه ٔ...
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ رَ / رِ ] (اِ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است . (برهان ) (آنندراج ). جسمی که در ساختن باروت بکار میرود و عبارت است از «آزتات پتاس » و این جسم را در هندوستان و مصر پس از آنکه موسم باران گذشت از سطح زمین میگی...
-
ملح
لغتنامه دهخدا
ملح . [ م ِ ] (ع اِ) نمک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نمک طعام و مذکر و مؤنث هر دو می آید ولی بیشترمؤنث می باشد. ج ، مِلاح . املاح . ملحة [ م ِ ل َ ح َ / م ِح َ ]. مِلَح . (ناظم الاطباء). نمک طعام . تصغیر آن مُلَیحة است . ج ، مِلاح . (از اقرب الموا...