کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شوره رود
لغتنامه دهخدا
شوره رود. [ رِ ] (اِخ ) رودی است که از میان ولایت نیشابور میگذرد و آبهای جبال طرفین نیشابور بدو پیوندد و مجموع ولایات نیشابور بدان زراعت میکنند. (از نزهةالقلوب ج 3 صص 226 - 227).
-
شوره زار
لغتنامه دهخدا
شوره زار. [ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) شورستان . شورسان . (یادداشت مؤلف ). زمینی که دارای شوره باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کویر. (صحاح الفرس ). شورکات . شوره کات . زمین شور. (ناظم الاطباء). زمین پر از شوره که در آن گیاه نروید. شوره زمین . (فر...
-
شوره زمین
لغتنامه دهخدا
شوره زمین . [ رَ / رِ زَ ] (اِ مرکب ) شوره زار. (فرهنگ فارسی معین ) : ور ایدون که دشمن شود دوستداربه شوره زمین تخم نیکی مکار. فردوسی .بسا شوره زمین کز آبناکی دهان تشنگان را کرد خاکی . نظامی .در فراهان شوره زمینی بود که شتر با بار و اسب با سوار بدان ف...
-
شوره ستان
لغتنامه دهخدا
شوره ستان . [ رَ / رِ س ِ ] (اِ مرکب ) شورستان : نیست عجب گر شود از کلک توشوره ستان دل من بوستان . خاقانی .چون زی مدینه آمده مهد رفیع توز ابر عطات شوره ستان بوستان شده . خاقانی .رجوع به شورسان و شورستان شود.
-
شوره فروش
لغتنامه دهخدا
شوره فروش . [ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ شوره . فروشنده ٔ ازتات پتاسیم : ملاح ؛ شوره فروش . (منتهی الارب ).
-
شوره قاع
لغتنامه دهخدا
شوره قاع . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شوره زار. شوره زمین : نه روشن دلی آید از تیره اصلی نه نیلوفری روید از شوره قاعی .خاقانی .
-
شوره گر
لغتنامه دهخدا
شوره گر. [ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که شوره می سازد. (ناظم الاطباء).
-
شوره گیاه
لغتنامه دهخدا
شوره گیاه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیاه شور. گیاه و علف شور و نمکین : جَعم ؛ آرزومند گشتن شتر به شوره گیاه . طَحْماء؛ شوره گیاه . غذامة؛ نوعی از شوره گیاه . قضام ؛ نوعی از شوره گیاه . ملاح ؛ شوره گیاه . (منتهی الارب ).
-
شوره ناک
لغتنامه دهخدا
شوره ناک . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) شوره دار. دارای شوره . (ناظم الاطباء): سبخة؛ زمین شوره ناک . (منتهی الارب ) : تن ما یکی خانه دان شوره ناک که ریزد همی اندک اندکش خاک .اسدی .
-
چاه شوره
لغتنامه دهخدا
چاه شوره . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 5 هزارگزی جنوب باختری کوهدشت و5 هزارگزی جنوب باختری راه فرعی خرم آباد به کوهدشت واقع شده . دامنه ، معتدل و مالاریائی است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و...
-
شوره زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šurezār زمینی که دارای شوره باشد؛ زمین پرشوره که در آن گیاه نروید؛ شورستان؛ شورسان؛ شوربوم.
-
شوره گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šuregaz = شورگز
-
شوره سر
دیکشنری فارسی به عربی
قشرة الراس
-
سول شوره
واژهنامه آزاد
یعنی هنگام بارندگی زیاد از سوله ها آب جاری میشود
-
نمک معدنی یا نمک الی جوهر شوره
دیکشنری فارسی به عربی
نترات