کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شورابه
/šurābe/
معنی
۱. شوراب؛ آب شور؛ آبی که نمک داشته باشد و طعمش شور باشد.
۲. اشک چشم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورابه
لغتنامه دهخدا
شورابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 180 تن . آب از نهر شورابه . محصول آن غلات و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شورابه
لغتنامه دهخدا
شورابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب از قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شورابه
لغتنامه دهخدا
شورابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آب شور. شوراب . مایعی پرنمک . نمکاب . (یادداشت مؤلف ). آب ِ شور و در این لفظ «هَ» برای اسمیت است چنانکه در سبزه و سفیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست زیرا که ندیده ست ز تو جز که معاد...
-
شورابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šurābe ۱. شوراب؛ آب شور؛ آبی که نمک داشته باشد و طعمش شور باشد.۲. اشک چشم.
-
واژههای مشابه
-
شورابه خوار
لغتنامه دهخدا
شورابه خوار. [ ب َ / ب ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) شورابه خوارنده . خورنده ٔ آب شور. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
cumulate crystal
بلور انباشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بلور نمک حاصل از تبلور شورابهها که در مرز بین هوا و آب تشکیل میشود
-
آبه
لغتنامه دهخدا
آبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) در نوشابه و شورآبه و دوآبه ، آب .
-
اعمی دل
لغتنامه دهخدا
اعمی دل .[ اَ ما دِ ] (ص مرکب ) کوردل . بی بصیرت : اهل دنیا زآن سبب اعمی دلندشارب شورابه ٔ آب وگلند.مولوی .
-
شوراب
لغتنامه دهخدا
شوراب . (اِ مرکب ) آب شور. آبی شور. آب که نمک دارد. (یادداشت مؤلف ). شورابه . آب نمکین و شورمزه . (ناظم الاطباء) : شوراب ز قعر تیره دریاچون پاک شود، شود سمائی . ناصرخسرو.اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزدیکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم . نا...
-
معادا
لغتنامه دهخدا
معادا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است . (غیاث ) (آنندراج ). دشمنی : ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود. منوچهری .غواص تراجز گل و شورابه نداده ست زیراکه ندیده ست ز تو جز که معادا. ناصرخسرو.ش...