کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شودر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شودر
/šavdar, šo[w]dar/
معنی
۱. چادر.
۲. لحاف.
۳. لباس شب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شودر
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا شُ دَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - چادر. 2 - لحاف .
-
شودر
لغتنامه دهخدا
شودر. [ دَ ] (اِ) درختی شبیه به لیمو. (ناظم الاطباء). || در تداول عامه ٔ خراسان ، شبدر که علفی برای چرای چارپایان است . صورتی است از شبدر. رجوع به شبدر شود.
-
شودر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] šavdar, šo[w]dar ۱. چادر.۲. لحاف.۳. لباس شب.
-
جستوجو در متن
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (یعنی چشمه های آب داغ ) یکی از شهرهای حصار دار لفتالی میباشد. (یوشع 19 : 25). و دور نیست که همان حمام یا چشمه های گرمی باشد که بمسافت یک میل بجنوب طبریه واقع و همواره بواسطه آبهای کبریتش معروف بوده ، بموافق طب شست و شودر آن...
-
هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (اِخ ) نام یکی از طبقات چهارگانه که بواسطه ٔ پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از: «هادی »، «دوم »، «چندال » و «بدهتو». و آنان به کارهائی از قبیل پاکیزه کردن قراء و دیگر کارهای پست اشتغال می ورزند و به زعم هندوان این طبقات به پدری به نام «ش...
-
جان کندن
لغتنامه دهخدا
جان کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان دادن . محتضر بودن . در حال سکرات بودن . جان دادن میرنده . سکرات . سَوق . سیاق . (منتهی الارب ). نَزع : من همان گویم کان لاشه خرک گفت و میکند بسختی جانی . رشید وطواط.خصم در جان کندن آمد چون چراغ زان فواقش در دهان آ...