کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوخ چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ادم شوخ ومهربان
دیکشنری فارسی به عربی
لامبالي
-
شوخ و چَکه
فرهنگ گنجواژه
بذله گو.
-
شوخ و سرکش
فرهنگ گنجواژه
شنگول
-
شوخ و شنگ
فرهنگ گنجواژه
شیرین، نازنین.
-
شوخ و شنگول
فرهنگ گنجواژه
سرحال و شیطان.
-
شوخ و شَنگ
لهجه و گویش تهرانی
با نشاط و سرحال،سردماغ
-
واژههای همآوا
-
شوخچشم
واژگان مترادف و متضاد
بیحیا، بیشرم، پردهدر، دریده، گستاخ
-
جستوجو در متن
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...
-
پورفان
لغتنامه دهخدا
پورفان . (اِ) گدایان شوخ چشم را گویند. گدایان شوخ . (آنندراج ).
-
خوچیدن
لغتنامه دهخدا
خوچیدن . [ دَ ] (مص ) چیزی را بد دیدن بواسطه ٔ ضعف چشم . || سخت بودن . || آب دادن . شوخ چشم و سخت چشم بودن . (ناظم الاطباء).
-
دردو
فرهنگ فارسی معین
(دِ دُ) (ص .) (عا.) شوخ چشم ، بی حیا.
-
پیخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - چرک ، شوخ ، مدفوع . 2 - قِی چشم .
-
impudence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شوخ طبعی، گستاخی، چشم سفیدی، خیرگی، خیره چشمی
-
رودار
لغتنامه دهخدا
رودار. (نف مرکب ) رودارنده . در تداول عامه ، بیحیا. بیشرم . شوخ . شوخ دیده . شوخ چشم . وقح . رجوع به رو و رو داشتن شود.