کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوخ طبیعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شوخ و شنگ
فرهنگ فارسی معین
(خُ شَ) (ص مر.) دارای حالت و رفتاری همراه با شادی و شادابی که موجب شادابی بیننده شود.
-
شوخ بست شدن
لغتنامه دهخدا
شوخ بست شدن . [ ب َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) پینه بستن . (یادداشت مؤلف ). شغه بستن . کَوَره بستن . سخت شدن پوست دست یا پا از کار بسیار.
-
دختر شوخ و جوان
دیکشنری فارسی به عربی
مهرة
-
ادم شوخ ومهربان
دیکشنری فارسی به عربی
لامبالي
-
شوخ و چَکه
فرهنگ گنجواژه
بذله گو.
-
شوخ و سرکش
فرهنگ گنجواژه
شنگول
-
شوخ و شنگ
فرهنگ گنجواژه
شیرین، نازنین.
-
شوخ و شنگول
فرهنگ گنجواژه
سرحال و شیطان.
-
شوخ و شَنگ
لهجه و گویش تهرانی
با نشاط و سرحال،سردماغ
-
جستوجو در متن
-
نصیرا
لغتنامه دهخدا
نصیرا. [ن َ ] (اِخ ) محمد، شهیر به نصیرای همدانی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم است و به روایت نصرآبادی در ریاضی دستی داشته و «قطع نظر از فضیلت ، بسیار خوش صحبت و شوخ طبیعت بوده ، ... دیوانش هزار و یک بیت است ، وفاتش در سنه ٔ 1030 اتفاق افتاد». وی ب...
-
کلوخ
لغتنامه دهخدا
کلوخ . [ ک ُ ] (اِ) گل خشک شده . (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مدر. مدرة. (منتهی الارب ). پاره ای گل خشک شده به صورت سنگ . پاره های گل خشک شده به درشتی مشتی و بزرگتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آستین بگرفتمش گفتم به...
-
آلوده
لغتنامه دهخدا
آلوده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) لوث ، دَرَن ، وسخ ، نجاست ، شوخ ، پلیدی گرفته . ملوّث . مدَرّن . متنجس : ...َر آلوده بیاری ّ و نهی در...َس من بوسه ای چند بتزویر دهی بر نس من . رودکی (از اوبهی در تحفةالاحباب ).پیری ّ و درازی ّ و خشک شنجی گوئی به گُه ...
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذُ ] (ع اِ) مگس . (دهار) (منتهی الارب ) (زمخشری ) (غیاث ) (مهذب الاسماء) : نیستم چون ذباب شوخ چرادلم از ضعف شد چو پرّ ذباب . مسعودسعد.مرا از این تن رنجور و دیده ٔ بیخواب جهان چو پر غراب است و دل چو پرّ ذباب . مسعودسعد.سایه بر دریای چین چون ا...
-
خاصه
لغتنامه دهخدا
خاصه . [ خاص ْ ص َ ] (ع ص ، ا، ق ) خاصة. ضد عامه . (ناظم الاطباء). ضد عام . (آنندراج ). الذی تخصّه لنفسک . ضدالعامة کالخاص .(اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد) (فرهنگ ناظم الاطباء). || از جنس اعلی . مقابل خرجی . از نوع ممتاز. چیز گران بها. هر چیز ب...
-
رفتار
لغتنامه دهخدا
رفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشا...