کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوبک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شوبک
/šubak/
معنی
= چوبک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوبک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ معر. ] 1 - (اِمصغ .) چوبی که خمیر را بدان پهن می کنند؛ وردنه ، چوبک . 2 - چوب پاسبانان .
-
شوبک
لغتنامه دهخدا
شوبک . [ ب َ ] (اِخ ) نام محلی به شام . (لکلرک ج 1 ص 278). قلعه ای به جنوب بحرالمیت . (از دمشقی ). قلعه ای است در اطراف شام در میان عمان و ایله نزدیک کرک و آن بلده ای است کوچک و باغها در آنجا بسیار است و اکثر ساکنان آنجا نصرانی هستند.(از معجم البلدان...
-
شوبک
لغتنامه دهخدا
شوبک . [ ب َ ] (معرب ، اِ) شوبق . شوبج . (یادداشت مؤلف ). معرب چوبک . (از اقرب الموارد). چوبی که خمیر را بدان پهن میکنند. وردنه . چوبک . || چوب پاسبانان . چوبک . || نام گیاه چوبک . (فرهنگ فارسی معین ). چُغان در تداول مردم قزوین . رجوع به چوبک شود.
-
شوبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: چوبک] (زیستشناسی) [قدیمی] šubak = چوبک
-
جستوجو در متن
-
شوبش
لغتنامه دهخدا
شوبش . [ب َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در شام . رجوع به شوبک شود.
-
شوبق
لغتنامه دهخدا
شوبق . [ ش َ ب َ ] (اِخ ) شوبک . قلعه ٔ استواری است در اطراف شام در بین عمان و ایله در نزدیکی کرک . (از معجم البلدان ). رجوع به شوبک شود.
-
شوبق
لغتنامه دهخدا
شوبق . [ ب َ ] (معرب ،اِ) خشبةالخباز. (از تاج العروس ). چوب نان پز و آن فارسی است و معرب شوبک است . (از اقرب الموارد). چوب نان پز، معرب چوبک . (منتهی الارب ). چوبک . چوبه . تیرک . وردَنه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به چوبک و شوبک شود.
-
علی دیری
لغتنامه دهخدا
علی دیری . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن محمد دیری جوبری دمشقی شافعی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . ادیب و شاعر بود و درسال 857 هَ . ق . در قریه ٔ شوبک از بلاد نابلس متولد شد و در 937 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین بنقل ا...
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن الملک العادل محمدبن ایوب ، ملقب به شرف الدین ایوبی . سلطان شام و از ملوک دانشمند بشمار میرفت . وی بسال 576 هَ . ق . در قاهره متولد شد. بلاد ساحل و غور و فلسطین و قدس و کرک و شوبک و صرخد و غیره را در حکومت خود داشت و غالباً بت...
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ملک ناصربن ملک معظم شرف الدین عیسی بن ملک عادل ابوبکر سیف الدین محمدبن نجم الدین ایوب . وی پس از فوت ملک معظم پدرش به سال 625 هَ . ق . در دمشق بجای او نشست . یکسال بعد ملک کامل عمش از مصر بقصد تسخیر دمشق آمد و داود صلح کرد و راضی ...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) بیبَرس بن عبداﷲ، السلطان الاعظم قسیم امیرالمؤمنین رکن الدین ابوالفتح البندقداری الصالحی ، ملقب به الملک الظاهر. از ممالیک بحری . مولد او به دشت قبچاق در حدود 625 هَ . ق . بود. او سالهای اوّل عمر خویش را در مولد خود به سر برد و س...
-
جذام
لغتنامه دهخدا
جذام . [ ج ُ ] (اِخ ) قبیله ای است از معد در کوههای حسمی . (منتهی الارب ). قبیله ای است از یمن . (لباب الانساب ). مؤلف صبح الاعشی آرد: جذام طائفه هشتم از قبیله ٔ بنی کهلان است . آنان بنا بگفته ٔ ابوعبید بنوجذام بن عدی بن حارث بن مرةبن اددبن زیدبن یش...