کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شوب
/šo[w]b/
معنی
آمیختن؛ مخلوط کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوب
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (مص م .) آمیختن .
-
شوب
لغتنامه دهخدا
شوب . (اِ) دستار. مندیل . (برهان ) (آنندراج ). دستار. شبوب و شکوب نیز گفته اند. (سروری ). دستار. (فرهنگ جهانگیری ). روپاک . عمامه . (یادداشت مؤلف ) : سر برهنه که تا نهد به سرم شوب دربسته ٔ چو خرمن خویش . سوزنی .|| دستمال و رومال . (ناظم الاطباء).
-
شوب
لغتنامه دهخدا
شوب . (نف مرخم ) شوینده . (ناظم الاطباء). رجوع به شوینده شود.
-
شوب
لغتنامه دهخدا
شوب . [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). شیاب . (از اقرب الموارد). آمیختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). آمیختگی . (یادداشت مؤلف ). || بعضی از نحویون آن را در حرکات اصطلاح کرده است که : اما فتحه ٔ مشوب به کسر،...
-
شوب
لغتنامه دهخدا
شوب .[ ش َ ] (ع اِ) شوربا و قولهم : ما له شوب و لا روب ؛ یعنی نیست او را شوربایی و نه شیری . (منتهی الارب ). ماله شوب و لا روب ؛ نیست او را مرقی و نه شیری . (از اقرب الموارد). و اقرب الموارد این مثل را بعد از معنای عسل آورده است ، اما مهذب الاسماء «م...
-
شوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شَوب] [قدیمی] šo[w]b آمیختن؛ مخلوط کردن.
-
شوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šub دستمال؛ مندیل؛ دستار.
-
واژههای مشابه
-
شوب صینی
لغتنامه دهخدا
شوب صینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معرب چوب چینی است . رجوع به چوب چینی شود.
-
خام شوب
لغتنامه دهخدا
خام شوب . (ن مف مرکب ) نیم شسته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
-
جستوجو در متن
-
شیاب
لغتنامه دهخدا
شیاب . (ع مص ) (از «ش وب ») آمیختن . (منتهی الارب ). مخلوط کردن چیزی . (از اقرب الموارد). شوب . آمیختن چیزی بچیزی . (یادداشت مؤلف ). اختلاط. (ناظم الاطباء).
-
خام شو
لغتنامه دهخدا
خام شو. (ن مف مرکب ) خام شوب : خام شو کن که بیابی تو ثبات از کرباس سخن پخته ٔ پرداخته از من بشنو.نظام قاری .
-
تشویب
لغتنامه دهخدا
تشویب . [ ت َش ْ ] (ع مص ) نرم راندن . || دفع کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): شوب عنه ؛ دافع و نضح عنه فلم یبالغ. (اقرب الموارد).
-
آمیختگی
لغتنامه دهخدا
آمیختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) امتزاج . اختلاط. شوب . || الفت . معاشرت . خلطه و آمیزش : چون ... آمیختگی آمد... بازار مضرِّبان و مفسدان کاسد گردد. (تاریخ بیهقی ).- آمیختگی دادن ؛ تألیف .- آمیختگی کار ؛ ارتباک .- آمیختگی گرفتن با چیزی ؛ الفت .- آمی...