کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوامت
لغتنامه دهخدا
شوامت . [ ش َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ شامتة. پایهای ستور و هی اسم لها. قال ابوعمرو: لاترک اﷲ له شامتة؛ ای قائمة و یقال : بات فلان بلیلةالشوامت ؛ ای بلیلة شدیدة تشمت به فیها الشوامت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شامتة شود. || (ص ، اِ) ج ِ ...
-
جستوجو در متن
-
شامتة
لغتنامه دهخدا
شامتة. [ م ِ ت َ ] (ع ص ) مؤنث شامت . زنی که بغم دشمن شادی کند. ج ، شامتات و شوامت . (ناظم الاطباء). || (اِ) چهارپای . ستور. یقال : لاترک اﷲ له شامتة؛ ای قائمة. (از اقرب الموارد). ج ، شوامت . (منتهی الارب ) (متن اللغة).
-
شامت
لغتنامه دهخدا
شامت . [ م ِ ] (ع ص ) شادی کننده به غم دشمن . (از اقرب الموارد). کسی که در بلیه ٔ دیگری خوشحال باشد. (فرهنگ نظام ). شادی کننده بر خرابی و مکروهی کسی . (آنندراج ). ج ، شُمّات و شوامت .