کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شواظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شواظ
/še(o)vāz/
معنی
۱. زبانۀ آتش؛ شعلۀ آتش که بیدود باشد: ◻︎ خلق بد دوزخ است و نار غضب / قهر و دیوانگی شواظ و لهب (اوحدی: ۵۰۴).
۲. حرارت آتش یا آفتاب.
۳. فریاد.
۴. دشنام.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شواظ
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شعلة آتش که بی دود باشد. 2 - حرارت آتش یا آفتاب . 3 - فریاد و دشنام .
-
شواظ
لغتنامه دهخدا
شواظ. [ ش ِ / ش ُ ] (ع اِ) زبانه ٔ آتش بی دود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). شعله ٔ آتش . (غیاث ). مارج . لهب . زبانه . زبانه ٔ آتش . (مهذب الاسماء). || دود آتش . || حرارت آتش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرمی آفتاب . (من...
-
شواظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] še(o)vāz ۱. زبانۀ آتش؛ شعلۀ آتش که بیدود باشد: ◻︎ خلق بد دوزخ است و نار غضب / قهر و دیوانگی شواظ و لهب (اوحدی: ۵۰۴).۲. حرارت آتش یا آفتاب.۳. فریاد.۴. دشنام.
-
واژههای مشابه
-
شُوَاظٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شعله بيدود آتش - شعله سبز رنگ بدون دودي که از آتش برميخيزد
-
واژههای همآوا
-
شواذ
لغتنامه دهخدا
شواذ. [ ش َ واذذ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاذّ. || ج ِ شاذّة. (اقرب الموارد). رجوع به شاذّ شود.
-
شُوَاظٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شعله بيدود آتش - شعله سبز رنگ بدون دودي که از آتش برميخيزد
-
شو أ ز
واژهنامه آزاد
شو و أز:(SHo vaz)_ معنی:دنبال کردن _شووازت بید= دنبالت بود
-
جستوجو در متن
-
عَلَيْکُمَا
فرهنگ واژگان قرآن
برشما دو گروه (در عبارت "يُرْسَلُ عَلَيْکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ " و منظور از دو گروه انسانها وجنيان مي باشد)
-
آتش بی دود
لغتنامه دهخدا
آتش بی دود. [ ت َ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شواظ. || کنایه از آفتاب و قهر و غضب و شراب لعلی . (برهان ). || در بعض فرهنگها مجازاً به معنی لعل و عقیق و یاقوت نیز ضبط شده است .
-
مارج
لغتنامه دهخدا
مارج . [ رِ ] (ع اِ) زبانه ٔ آتش . (مهذب الاسماء). زبانه ٔ آتش بی دود. (ترجمان القرآن ، ص 85). آتش که دود نداشته باشد. (غیاث ). شعله ٔ بی دود. (ناظم الاطباء). شعله ٔ بی دود ساطعه ٔ سخت ملتهب . (از اقرب الموارد). آتش بی دود: مارج من نار. (منتهی الارب ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن مهدی بن ابراهیم المقری المهدوی ، مکنی به ابوالقاسم . حمیدی ذکر او آورده و گوید: از مردم مهدیه ٔ قیروان است و در حدود سال 430 هَ .ق . باندلس شد. او عالم بقراآت و ادب بود و یکی از علماء قراآت مرا از شعر احمداین...
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ هََ ] (ع اِ) زبانه ٔ آتش یا شعله ٔ آن . (منتهی الارب ). مارج . شواظ. زبانه (در آتش ). افرازه . شعله . لهیب . لظی . گرازه (در تداول مردم قزوین ) : با رخ رخشان چون گرد مهی بر فلکی بر سماوات علا برشده زیشان لهبی . منوچهری .خشک گردد ز تف صاعق...