کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شه پرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شه تار
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) اولین تار سازها.
-
زابل شه
لغتنامه دهخدا
زابل شه . [ ب ُ ش َه ْ ] (اِخ ) مخفف زابل شاه : چوبشنید زابل شه این گفتگوی به جم گفت هان چاره ٔ خویش جوی .(گرشاسب نامه ص 32).
-
طایب شه
لغتنامه دهخدا
طایب شه . [ ی ِ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 29 هزارگزی جنوب خاوری سقز و 2 هزارگزی بهرام . کوهستانی و سردسیری است با 130 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، لبنیات و توتون . شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری ا...
-
شه بالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šahbālā = شاهبالا
-
شه بندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] šahbandar = شاهبندر
-
شه مات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهمات› (ورزش) [قدیمی] šahmāt در شطرنج، هنگامی که مهرۀ شاه مات شود.
-
لا شه
دیکشنری فارسی به عربی
جثة , جسم , ميتة
-
شه شم
واژهنامه آزاد
شه شِم در زبان مازندرانی به معنای سوت زدن است.
-
شه فیروز
واژهنامه آزاد
شاه فیروزه
-
شه سان
واژهنامه آزاد
مثل شاه.
-
شه باش کردن
لغتنامه دهخدا
شه باش کردن . [ ش َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن سکه یا نقل بر سر داماد و عروس . شاباش کردن . نثار کردن .
-
شه پی خان
لغتنامه دهخدا
شه پی خان . [ ش َه ْ ] (اِخ ) یا توکی . فرزند تولی خاقان که در سال 609 م . پس از پدر حکمران طوایف ترکان جنوبی گردید. وی در 615 م . هنگامی که امپراطور چین مشغول بازدید ولایات جنوبی قلمرو خود بود در صدد برآمد که با صدهزار سپاهیان امپراطور را به غفلت گی...
-
شه تیه می
لغتنامه دهخدا
شه تیه می . [ ش ِ ] (اِخ ) لقب تومن خاقان که به اسم ایلی خان نیز معروف است . در سال 557 م . مالک الرقاب ترک شد و به خود عنوان خاقان داد و او هنگام مرگ سه پسر داشت که کوچکترین ایشان شه تیه می بود. (از شرح احوال رودکی ج 1 ص 181، 183).
-
Danaidae
شهپروانهایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ پروانهسانان که بالهایشان نقوش منحصربهفردِ منشعب و تیره دارد
-
Danaus plexippus
شهپروانۀ مشبک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از شهپروانهایان و راستۀ پروانهسانان که دارای بالهایی حنایی درخشان با انشعابهای درختیشکل سیاه و درخشان است