کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شه نشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قراطغان شه پشمین
لغتنامه دهخدا
قراطغان شه پشمین . [ ق َ طُ ش َ هَِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت قراطغان شاه که پادشاه عراق بوده کودکان برای بازی از پشم سازند. (غیاث ) : ولی بجوشم از این خام جوش تب سبلت قراطغانشه پشمین گه طعان و ضراب .خاقانی .
-
علی آباد شه میر
لغتنامه دهخدا
علی آبادشه میر. [ ع َ دِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 14 هزارگزی خاور نیشابور. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 295 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است . اهالی به زراعت اشت...
-
لا شه کشتی
دیکشنری فارسی به عربی
هيکل
-
لا شه شکار
دیکشنری فارسی به عربی
مقلع الحجارة
-
باغت آباد(شه)
لهجه و گویش تهرانی
در تعریف میوه هنگام فروش گویند
-
شه و میر
فرهنگ گنجواژه
سرور، پادشاه.
-
شه نیه ر
واژهنامه آزاد
شَنیَر:کسی که درخت گردو را تکان میدهد تا گردوهای رسیده از درخت بیافتد.(تکان دهنده درخت گردو)
-
لا شه کشتی و هواپیما و غیره
دیکشنری فارسی به عربی
حطام
-
کوره ای که اشغال یا لا شه مرده در ان سوزانده و خاکستر میشود
دیکشنری فارسی به عربی
فرن
-
جستوجو در متن
-
نام و نشان
لغتنامه دهخدا
نام و نشان . [ م ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هویت . عنوان . اسم و رسم : که دانست نام و نشان فرودکز او شاه را دل بخواهد شخود. فردوسی .بپرسید از ایشان یکی راهبان که با من بگوئید نام و نشان . شمسی (یوسف و زلیخا).نگذرد چندی کاندر همه آفاق جهان نگذارد...
-
چیری
لغتنامه دهخدا
چیری . (حامص ) چیرگی . چیربودن .- چیری کردن ؛ تسلط و برتری نشان دادن : رَهی از هنر گر چه چیری کندنباید بر شه دلیری کند.اسدی (گرشاسب نامه ).
-
پیکرنمای
لغتنامه دهخدا
پیکرنمای . [ پ َ ک َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده و نشان دهنده ٔ پیکر : چو پیکر برانگیخت پیکرنمای شه از پیش پیکر تهی کرد جای .نظامی .
-
خسرونشان
لغتنامه دهخدا
خسرونشان . [ خ ُ رَ / رُو ن ِ ](ص مرکب ) کسی که در وی نشان پادشاهی باشد. (ناظم الاطباء). درویشی که در او نشان سلطنت باشد. (شرفنامه ٔ منیری ). || آنکه هر که را خواهد بپادشاهی رساند. (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) : صدر جهان که خسرو شرع است بی گمان ...
-
خاطرنشان
لغتنامه دهخدا
خاطرنشان . [طِ ن ِ ] (ن مف مرکب ) مرکوز ذهن . مرکوز خاطر. خاطرنشین . صاحب فرهنگ آنندراج آرد: «خیرالمدققین » گوید: درروزمره «نشان » بمعنی «نشانده شده » مستعمل میشود چنانکه بگویی : «فتنه نشان ». پس اگر گفته شود مثلاً این عبارت که : اگر چه بدیده ٔ بصیرت...
-
غنیمت کش
لغتنامه دهخدا
غنیمت کش . [ غ َ م َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه مال غنیمت بردارد و نگاهدارد.(از آنندراج ). غنیمت کشنده . حامل غنیمت : جهاندارچون دید کز گنج و زرغنیمت کشان را گران گشت سر... نظامی .در آن پیش بینی خرد پیشه کردکه لختی ز چشم بد اندیشه کردبفرمود شه تا غن...