کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شه باش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شه بالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šahbālā = شاهبالا
-
شه بندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] šahbandar = شاهبندر
-
شه مات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهمات› (ورزش) [قدیمی] šahmāt در شطرنج، هنگامی که مهرۀ شاه مات شود.
-
لا شه
دیکشنری فارسی به عربی
جثة , جسم , ميتة
-
شه شم
واژهنامه آزاد
شه شِم در زبان مازندرانی به معنای سوت زدن است.
-
شه فیروز
واژهنامه آزاد
شاه فیروزه
-
شه سان
واژهنامه آزاد
مثل شاه.
-
شه پی خان
لغتنامه دهخدا
شه پی خان . [ ش َه ْ ] (اِخ ) یا توکی . فرزند تولی خاقان که در سال 609 م . پس از پدر حکمران طوایف ترکان جنوبی گردید. وی در 615 م . هنگامی که امپراطور چین مشغول بازدید ولایات جنوبی قلمرو خود بود در صدد برآمد که با صدهزار سپاهیان امپراطور را به غفلت گی...
-
شه تیه می
لغتنامه دهخدا
شه تیه می . [ ش ِ ] (اِخ ) لقب تومن خاقان که به اسم ایلی خان نیز معروف است . در سال 557 م . مالک الرقاب ترک شد و به خود عنوان خاقان داد و او هنگام مرگ سه پسر داشت که کوچکترین ایشان شه تیه می بود. (از شرح احوال رودکی ج 1 ص 181، 183).
-
Danaidae
شهپروانهایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ پروانهسانان که بالهایشان نقوش منحصربهفردِ منشعب و تیره دارد
-
Danaus plexippus
شهپروانۀ مشبک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از شهپروانهایان و راستۀ پروانهسانان که دارای بالهایی حنایی درخشان با انشعابهای درختیشکل سیاه و درخشان است
-
شاپولیوته لی شه
لغتنامه دهخدا
شاپولیوته لی شه . [ پ ُ ل ِ ی ُ ت ِ ش ِ ] (اِخ ) از خاقانان تیره ٔ چپ ترکان غربی ، برادر و جانشین تولو (وفات 634 م .) (احوال و اشعار رودکی چ سعید نفیسی ج 1 ص 190).
-
قراطغان شه پشمین
لغتنامه دهخدا
قراطغان شه پشمین . [ ق َ طُ ش َ هَِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت قراطغان شاه که پادشاه عراق بوده کودکان برای بازی از پشم سازند. (غیاث ) : ولی بجوشم از این خام جوش تب سبلت قراطغانشه پشمین گه طعان و ضراب .خاقانی .
-
علی آباد شه میر
لغتنامه دهخدا
علی آبادشه میر. [ ع َ دِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 14 هزارگزی خاور نیشابور. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 295 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است . اهالی به زراعت اشت...
-
لا شه کشتی
دیکشنری فارسی به عربی
هيکل