کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهوی
معنی
(شَ هَ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به شهوت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهوی
فرهنگ فارسی معین
(شَ هَ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به شهوت .
-
شهوی
لغتنامه دهخدا
شهوی . [ ش َ وا ] (ع ص ) مؤنث شَهْوان . (منتهی الارب ). زن خواهان و آرزومند جماع . ج ، شَهاوی ̍. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شهوان شود.
-
شهوی
لغتنامه دهخدا
شهوی . [ ش َ وی ی / وی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به شهوت . (غیاث ) (آنندراج ). در یادداشتهائی از مؤلف ضبط کلمه شَهَوی ّ به معنی منسوب به شهوت و شهوة آمده است و این ظاهراً از تداول فارسی زبانان است . || بسیارشهوت . شدیدالشهوة. شهوانی . بسیار خواهان آر...
-
جستوجو در متن
-
شهوانی
واژگان مترادف و متضاد
شهوتپرست، شهوی، نفسانی ≠ روحانی
-
شهاوی
لغتنامه دهخدا
شهاوی . [ ش ُ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَهْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شهوی شود.
-
زناکار
واژگان مترادف و متضاد
جلب، روسپی، زانی، شهوی، فاجر، فاسق، معروفه
-
سکسی
واژگان مترادف و متضاد
۱. شهوی، جاذبهجنسی، شهوتانگیز ۲. الفیه، شلفیه، پورنو
-
آرزوخواه
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا.) 1 - تمنی کننده ، امیدوار. 2 - شهوی ، شهوانی .
-
آرزوخواه
لغتنامه دهخدا
آرزوخواه . [ رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) شهوی . شهوانی . || متمنی . راجی . مشتهی : دل شه چو زآن نکته آگاه شداز آن آرزو آرزوخواه شد.نظامی .
-
شهوان
لغتنامه دهخدا
شهوان . [ ش َهَْ ] (ع ص ) مرد خواهان و آرزومند. شهوانی مثله . شهوی مؤنث . ج ، شهاوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. (دهار).
-
مناکح
لغتنامه دهخدا
مناکح .[ م َ ک ِ ] (ع اِ) زنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || نکاح . عروسی . مباشرت با زنان : قوت شهوی ... مبداء جذب منافع و طلب ملاذ از مآکل و مشارب و مناکح و غیر آن بود. (اخلاق ناصری ). مآکل و مشارب و ملابس و مناکح ... نتیجه ٔ...
-
کرمکی
لغتنامه دهخدا
کرمکی . [ ک ِ م َ ](ص نسبی ) مبتلا به کرمک . مبتلا به بیماری کرمک . آنکه به مرض کرمک دچار است . (یادداشت مؤلف ). || زن یا پسر بد. زنی که به عمل ناشایست راغب است . بدعمل زن . در تداول لوطیان ، آنکه مایل به تباهکاری دیگران با خود باشد. (یادداشت مؤلف ...
-
ناپاک
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیعصمت، بیعفت، زناکار، شهوی، نانجیب ۲. آلوده، آلوده، پلشت، پلید، چرکین، کثیف، متنجس، ملوث ۳. بینماز، جنب، محتلم، نجس ۴. حرام ≠ پاک طاهر، طیب، منزه، مهذب، نظیف، نمازی، ≠ پاک
-
شهویة
لغتنامه دهخدا
شهویة. [ ش َ هََ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مؤنث شهوی . (فرهنگ فارسی معین ).- قوه ٔ شهویه ؛ قوه ٔ جذب ملایم یا جذب مطلوب الحصول . مقابل قوه ٔ غضبیه . قوه ٔ دفع مُنافر یا دفع مهروب عنه . نفس آرزو. قوة بهیمیه ، و آلتها الکبد. (یادداشت مؤلف ).