کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهور
/šohur/
معنی
= شهر۲
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهور
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (اِ.) جِ شهر؛ ماه ها.
-
شهور
لغتنامه دهخدا
شهور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شهر. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ماهها. (غیاث ) : اندر شهور سنه ٔ... امیر محمود. (تاریخ بیهقی ). در شهور سنه ٔ... اتفاق افتاد به پیوستن من بخدمت این پادشاه . (تاریخ بیهقی ).ای کهن گشته در سرای غرورخورده بسیار سال...
-
شهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شهر] [قدیمی] šohur = شهر۲
-
واژههای مشابه
-
شُّهُورِ
فرهنگ واژگان قرآن
ماهها
-
واژههای همآوا
-
شحور
لغتنامه دهخدا
شحور. [ ش َ وَ ] (ع اِ) شحرور. (اقرب الموارد). مرغی است خوش آواز. (منتهی الارب ). رجوع به شحرور شود.
-
شُّهُورِ
فرهنگ واژگان قرآن
ماهها
-
جستوجو در متن
-
اشربن
لغتنامه دهخدا
اشربن . [ ] (اِ) نام یکی از منازل شهور هندی است . رجوع به تحقیق ماللهند ص 107 شود.
-
جکتس
لغتنامه دهخدا
جکتس . [ ج َ ت َ ] (اِ) در علم طب ، آنچه از شهور و سنین آن بر ادویه فرض کنند. (تحقیق ماللهند ص 179).
-
سنین
لغتنامه دهخدا
سنین . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) : خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین . منوچهری .بسته ٔ فرمان تو شهور و سنین است بنده ٔ فرمان تو زمین و زمانست . مسعودسعد.بخدایی که صنع و حکمت اوم...
-
لازاغلی
لغتنامه دهخدا
لازاغلی . [ اُ ] (اِخ ) (الحاج حسن ) صاحب النزهه الخیریه فی موافقه شهور الاعاجم للشهور القمریه . (معجم المطبوعات ج 2).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از ملوک آل عراق ، پدر محمدبن عراق . او تقویم سنین و شهور اهل خوارزم را اصلاح کرد. رجوع به احمدبن محمدبن عراق شود.
-
اشوکبار
لغتنامه دهخدا
اشوکبار. [ ] (هندی ، اِ) کلمه ٔ هندیست بمعنی ارباب منازل شهور در تداول هیأت هندیان . رجوع به تحقیق ماللهند ص 262 شود.