کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهوت آلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شهوت رانی
واژهنامه آزاد
تن کامگی.
-
مست شهوت شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اخدود
-
دراتش شهوت سوختن
دیکشنری فارسی به عربی
حرق
-
خور و شهوت
فرهنگ گنجواژه
تعلقات دنیائی.
-
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق (مثل اینکه مرد بامرد ویا زن بازن دفع شهوت نماید)
دیکشنری فارسی به عربی
شاذ جنسيا
-
واژههای همآوا
-
شهوتآلود
واژگان مترادف و متضاد
شهوتآلوده، شهوتبار، شهوتناک، هوسآلود، هوسناک
-
جستوجو در متن
-
شره
لغتنامه دهخدا
شره . [ ش َ رَه ْ ] (ع اِمص ) آز و خواهش وحرص و طمع. (از ناظم الاطباء). طرف افراط عفت است و آن ولوع است بر لذت زیاده از مقدار واجب . (نفائس الفنون ). آزمندی . آزناکی . (یادداشت مؤلف ) : گر نتواند که شود خوک میش زآن شره و نحس در او خلقت است . ناصرخسر...
-
لگام
لغتنامه دهخدا
لگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: معروف و صورت آنهادر ...
-
شتاب
لغتنامه دهخدا
شتاب . [ ش ِ ] (اِمص ) مقابل درنگ . (آنندراج ). جستن و خواستن امری پیش از وقت آن و آن از مقتضیات شهوت و از صفات مذمومه باشد. عجله . (یادداشت مؤلف ). اشتاب . اشتو (درتداول عامه ٔ گناباد). سرعت . عجل . دستپاچگی . تندی . مقابل درنگ و آهستگی . تعجیل . م...
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آن یکی از چهار عنصر قدماست و به عربی آن را ماء و بلال خوانند. و ابوحیّان و ابوالحیوة و ابوا...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف الدین ). در نامه ٔ دانشوران آمده : سید اسماعیل بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد الحسینی الجرجانی . از افاضل و اجلاء ا...
-
اردوان پنجم
لغتنامه دهخدا
اردوان پنجم . [ اَ دَ ن ِ پ َ ج ُ ](اِخ ) اشک بیست ونهم . آخرین پادشاه اشکانی . پس از اینکه بلاش چهارم درگذشت دو پسر او، بلاش و اردوان ، مدعی سلطنت شدند. از نوشته های نویسندگان رومی چنین بنظر می آیند، که تاج و تخت لااقل از سال 216م . نصیب اردوان گردی...
-
دست
لغتنامه دهخدا
دست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان . به عربی ید گویند. (برهان ). مقابل پای و بدین معنی ترجمه ٔ «ید» بود و دستان جمع آن . (از ...