کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهوترانی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهوترانی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فاسق
-
جستوجو در متن
-
lechering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرت کردن، شهوترانی کردن
-
lechered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرتاب شد، شهوترانی کردن
-
wantoning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خجالت زده، گستاخ شدن، شهوترانی کردن، شرور شدن، بی ترتیب کردن، افراط کردن
-
wantoned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خجالت آور، گستاخ شدن، شهوترانی کردن، شرور شدن، بی ترتیب کردن، افراط کردن
-
فاسق
دیکشنری عربی به فارسی
ادم هرزه , فاسق , شهوتران , شهوتراني کردن
-
lechers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لیچرها، ادم هرزه، فاسق، شهوترانی کردن
-
wantons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکنجه، حرف نشنو، بازیگوش، عیاش، گستاخ شدن، شهوترانی کردن، شرور شدن، بی ترتیب کردن، افراط کردن
-
متعة
دیکشنری عربی به فارسی
لذت , خوشي , برخورداري , کيف , عيش , شهوتراني , انبساط , بخشيدن , خوشايند بودن , لذت بردن , رفتار کردن , تلقي کردن , مورد عمل قرار دادن
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . (حامص ) راندن . سوق دادن . روانه کردن . اما همیشه بصورت جزء دوم کلمه ٔ مرکب با کلمات مناسب ترکیب شود مانند: حکمرانی ، کشتیرانی ، کامرانی ، هوسرانی ، شهوترانی و غیره ؛ که عمل حکمران و کشتیران و... باشد.- اتوبوسرانی ؛ عمل اتوبوسران . راندن اتوب...
-
خدابنده
لغتنامه دهخدا
خدابنده . [ خ ُ ب َ دَ/ دِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال 703 تا 716 هَ .ق . بر ایران و متصرفات مغولی در حوالی ایران حکومت کرد. اینک شرح حال اوبنقل از تاریخ مغول عباس اقبال آشتیانی : غازان خان [پادشاه مغولی ایران ] در ایا...
-
خانواده
لغتنامه دهخدا
خانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به اقبال و دولت اندرخور. سوزنی . || اهل خانه . اهل البیت . (ناظم الاطباء).تاری...