کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهنشاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهنشاه
/šahanšāh/
معنی
= شاهنشاه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهنشاه . شاهانشاه . شاه شاهان . رجوع به شاهنشاه شود : بدین نامه من دست کردم درازبنام شهنشاه گردنفراز. فردوسی .یکی نامه بنوشت بهرام هوربنزد شهنشاه بهرام گور. فردوسی .شهنشاه بنشست بامهتران هر آنکس که بودند از ایران...
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) ابن امیرالجیوش ملک افضل ، وزیر المستعلی باﷲ اسمعیلی . (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 361).
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) ابن علاءالدین محمد. امیر ملاحده ، برادر خورشاه . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 477).
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) لقب سلطان ابراهیم غزنوی : سیزده سال شهنشاه بماند اندر حبس .ابوحنیفه ٔ اسکافی ) از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 39).
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) لقب عضدالدوله ٔ دیلمی است . خلیفه ٔ عباسی عضدالدوله را به لقب ملک که آنرا بفارسی در آن ایام شهنشاه میگفتند ملقب ساخته بود. (تاریخ عمومی اقبال ص 167).
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) نام پهلوانی از لشکر رستم فرخ هرمز که در روز غماس با مسلمانان بجنگید و درنتیجه به دست عمروبن معدی کرب بقتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 480).
-
شهنشاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šahanšāh = شاهنشاه
-
جستوجو در متن
-
کتایون
لغتنامه دهخدا
کتایون . [ ک َ ] (اِ) زن پادشاه بزرگ را گویند یا زنی که شهنشاه و پادشاه بزرگ باشد، جهان بانو هم می گویند. (آنندراج ).
-
فرازین اروند
لغتنامه دهخدا
فرازین اروند. [ ف َ اَرْ وَ ] (اِخ ) نام کتابی از تألیفات شهنشاه عجم جمشید (!). (آنندراج ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان .
-
است
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اوستا] [قدیمی] 'a(o)st = اَوِستا: ◻︎ شهنشاه ایران سر و تن بشست / به جایی خرامید با زند و اُست (فردوسی: ۴/۲۷۷).
-
هور
لغتنامه دهخدا
هور. (اِخ ) نام یکی از نجبای معاصر با بهرام گور. (ولف ) : یکی نامه بنوشت بهروز هوربه نزد شهنشاه بهرام گور.فردوسی .
-
شاه بانو
لغتنامه دهخدا
شاه بانو. (اِخ ) دخت شهنشاه فخرالدوله دیلمی بود که وی را جهت نوح بن منصورخواستگاری کردند. (مجمل التواریخ و القصص ص 387).
-
کارنادیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kārnādide ۱. کارناآزموده؛ بیتجربه.۲. کسی که در میدان جنگ نبوده و رزم را تجربه نکرده: ◻︎ بدو گفت کای کارنادیدهمرد / شهنشاه کی جوید از تو نبرد (فردوسی: ۴/۱۹۷).