کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهر بازارگانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ویران شهر
لغتنامه دهخدا
ویران شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام جایی است که زعفران خوب از آنجا خیزد. (آنندراج ) : از حال خراب من خبر میگویدرنگم که چو زعفران ویران شهر است . محمدقلی سلیم .شاید دگرگون شده ٔ ایرانشهر باشد یا کلمه ٔ دیگری (؟). (یادداشت لغت نامه ).
-
یای شهر
لغتنامه دهخدا
یای شهر. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه دارای 250 تن سکنه است . آب آن از صوفی چای است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
utopia
آرمانشهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] تصویری خیالی و آرمانی از جامعۀ بهتر در برابر جامعهای که هست
-
world city, global city
شهر جهانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] شهری که گرهگاه اصلی شبکۀ تعاملات جهانی بهویژه تعاملات اقتصادی است
-
gateway city
شهر دروازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شهری که به دلیل شرایط جغرافیایی و وضعیت شبکههای حملونقل بهعنوان اولین مقصد در یک کشور یا منطقه محسوب میشود
-
necropolis
شهر مردگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گورستان یا محوطۀ تدفینی بزرگ غالباً در نزدیکی یک شهر باستانی
-
city state
دولتشهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی سیاسی حاکم بر شهری مستقل که بر مناطق مجاور خود حکمرانی میکند و مرکز حیات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است
-
شهر راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) کشورداری .
-
شهر فرنگ
فرهنگ فارسی معین
(شَ ر فَ رَ) (اِمر.) دستگاه نمایش قدیمی به صورت اتاقکی قابل حمل که تماشاگر با چسباندن چشم خود به دریچة آن فیلم یا تصویری را که به وسیلة ذره بین بزرگ شده بود تماشا می کرد.
-
شهر گشادن
فرهنگ فارسی معین
(شَ. گُ دَ) (مص م .) فتح کردن ، کشور گرفتن .
-
آق شهر
لغتنامه دهخدا
آق شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری از ولایت قونیه .
-
پیلمان شهر
لغتنامه دهخدا
پیلمان شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است از آن آنسوی رودیان به گیلان . (حدود العالم ).
-
تازه شهر
لغتنامه دهخدا
تازه شهر. [ زَ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی است که در 7000گزی جنوب باختری سلماس واقع است و راه شوسه دارد. جلگه و معتدل است و سکنه ٔ آنجا 2319 تن است ، شیعه ، ترکی . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات و حبوبات و بزرک . شغل...
-
تهی شهر
لغتنامه دهخدا
تهی شهر. [ ت ُ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان بخش راور است که در شهرستان کرمان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ذات شهر
لغتنامه دهخدا
ذات شهر. [ ت َ ش َ رِن ْ ] (ع ق مرکب ) به ماهی . در ماهی .