کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهرگ
لغتنامه دهخدا
شهرگ . [ ش َ رَ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهرگ . ورید بزرگ در بازو. (ناظم الاطباء): وَدَج ؛ شهرگ ، و آن رگ گردن است . (دهار). رجوع به شاهرگ شود.
-
شهرگ
لغتنامه دهخدا
شهرگ . [ ش َ رَ ] (اِ) از ریشه ٔ خشای = خشتر = و خشتری اوستایی بمعنی پادشاهی آمده است . || سلطان و امیر. || (اِخ ) لقب یکی از سلاطین ممالک مجاور سرحدات شرقی و شمالی ایران بوده است . (از ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان ص 524 و حاشیه ).
-
جستوجو در متن
-
شهریک
لغتنامه دهخدا
شهریک . [ ش َ ] (اِ) شهریگ . به عربی رئیس الکوره ، کسی بوده است که شهری در زیر فرماندهی او بوده و او را از میان طبقه ٔ دهقانان اختیار مینمودند. حاکم شهر. یکی از اصناف حکام ایالات در دوره ٔ ساسانی . رجوع به ترجمه ٔ فارسی ایران در زمان ساسانیان ص 161، ...
-
شاهرگ
لغتنامه دهخدا
شاهرگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). دو رگ درشت گردن . شهرگ . (یادداشت مؤلف ) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه فصادش کمر بندد بخون خویشتن تا شاهرگ دارد. تأثیر (از بهار عجم ).وتین . ورید. ودج . فریصه . ...