کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهره
/šohre/
معنی
مشهور؛ نامدار؛ نامور؛ معروف؛ مشهور به نیکی یا بدی.
〈 شهرۀ آفاق: [مجاز] مشهور و نامدار در همۀ عالم: ◻︎ بیریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشتنما میگردد (صائب: لغتنامه: شهره).
〈 شهرۀ عالم: = 〈 شهرۀ آفاق
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور
دیکشنری
famous, noble, notorious, proverbial, proverbially, titular, well-known
-
جستوجوی دقیق
-
شهره
فرهنگ نامها
(تلفظ: šohre) (عربی) مشهور ، نامور .
-
شهره
واژگان مترادف و متضاد
بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور
-
شهره
فرهنگ فارسی معین
(شُ رِ) (ص .) مشهور، نامی ، نامدار، معروف .
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش َ رَ ](اِخ ) نام یکی از نجبای ایران که بهرام گور او را پادشاه توران زمین کرده بود. (فهرست ولف ) : بلشکر یکی مرد بد شهره نام خردمند و با گوهر و نام و کام مر او رابتوران زمین شاه کردسر تخت او افسر ماه کرد.فردوسی .
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِ) چربی روی تن گوسفند. شهله . (یادداشت مؤلف ). شِلْهه .
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش َ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شهراه و شاهراه . شارع و راه بزرگ و وسیع. (ناظم الاطباء) : بر سر شهره ِ عجزیم کمر بربندیم رخت همت ز رصدگاه خطر بربندیم . خاقانی .جان از پی گرد موکب توبر شهره ِ ترکتاز بستیم . خاقانی .بر شهره ِ منزل کواکب اجرام بروج...
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی سهره که از گلها ترتیب دهند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیزی از گل و مروارید و از مقیش که بهنگام عروسی بر سر داماد بندند.
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) مشهور و نامدار و نامور. (ناظم الاطباء) : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری لب را بسر دزک بکن پاک از می . رودکی .شاعر شهید و شهره فرالاوی وآن دیگران بجمله همه راوی . رودکی .میمد، ناحیتی است شهره و آبادان و بسیارنعمت و ...
-
شهره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شهرَة] šohre مشهور؛ نامدار؛ نامور؛ معروف؛ مشهور به نیکی یا بدی.〈 شهرۀ آفاق: [مجاز] مشهور و نامدار در همۀ عالم: ◻︎ بیریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشتنما میگردد (صائب: لغتنامه: شهره).〈 شهرۀ عالم: = 〈 شهرۀ...
-
واژههای مشابه
-
شهرة
لغتنامه دهخدا
شهرة. [ ش ُرَ ] (ع مص ) شَهْر. || آشکارا شدن چیزی بزشتی و رسوایی ، یا عام است . (منتهی الارب ). آشکارا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شَهر (ع مص ) شود.
-
شهرة
دیکشنری عربی به فارسی
شهرت , نام , اوازه , مشهور کردن
-
شهره ٔ آفاق
لغتنامه دهخدا
شهره ٔ آفاق . [ ش ُ رَ ی ِ ] (اِخ ) نام شاعری باستانی و از شعر او در لغت نامه ٔ اسدی شاهد آمده است و از این قرار از شاعران قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجری است . او راست :ز همه خوبان سوی تو بدان یازم که همه خوبی سوی تو شده یازان . #تا ز هوای توام به ...
-
شهره بند
لغتنامه دهخدا
شهره بند. [ ش ُ رَ / رِ ب َ ] (ص مرکب ) نامدار و مشهور و معروف . || مشهور در نیکنامی . || کم عمق و سطحی . (ناظم الاطباء).
-
شهره قبا
لغتنامه دهخدا
شهره قبا. [ ش ُ رَ / رِ ق َ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ فاخر گرانبها یا پست اندک بها پوشد. کسی که لباس شهرت پوشد، و آن لباسی است که مورد نظر شود از جهت خوبی و رنگهای زننده یا از جهت کهنگی و کم بهایی . (از لغات دیوان شمس تبریزی ) : فلک ببست میان مرا ز فضل...