کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهرستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهرستان
/šahrestān/
معنی
۱. بخشی از یک استان، شامل شهر و توابع آن.
۲. ‹شارستان، شارسان› [قدیمی] = شارستان
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بلد، شهر، کوره، مدینه، ولایت ≠ دهستان
دیکشنری
division, province
-
جستوجوی دقیق
-
شهرستان
واژگان مترادف و متضاد
بلد، شهر، کوره، مدینه، ولایت ≠ دهستان
-
شهرستان
فرهنگ فارسی معین
(شَ رِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - شهر بزرگ با توابع آن . 2 - هر یک از تقسیمات اداری استان که خود به چند بخش تقسیم می شود و زیر نظر فرماندار اداره می شود.
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) اسم یکی از دو قسمت شهر قدیمی گرگان بوده است . (یادداشت مؤلف ). نام نیمی از شهر گرگان بوده است و نام نیمی دیگر بکرآباد. (حدود العالم ).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) شهری است در زمین فارس ، و گفته اند قصبه ٔ شاپور است . (از معجم البلدان ). قصبه ٔ ناحیه ٔ شاپور از اقلیم فارس . (یادداشت مؤلف ).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسنگی کمتر مشرق خنج به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) نام دیگر شهر کاث یا کات مرکز ناحیه ٔ خوارزم در ساحل راست جیحون برابر اورگنج یا جرجانیه یا گرگانج . (تاریخ عمومی اقبال چ خیام ص 259).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) نام شهری است در خراسان بفاصله ٔ سه روز از نسا. (از دایرةالمعارف اسلامی ). شهر کوچکی است از شهرهای مرزی خراسان و خوارزم در نزدیکی نسا که آنرا امیر خراسان عبداﷲبن طاهر در زمان خلافت مأمون بنا نهاد. (از انساب سمعانی ).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) نام شهری به خراسان میان نیشابور و خوارزم ، و از آنجا است محمد شهرستانی صاحب ملل و نحل . (یادداشت مؤلف ). نام شهری در آخر مرز خراسان و اول ریگزار منتهی به خوارزم میان نیشابور و خوارزم . (یادداشت مؤلف ).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین به رشت میان دهنه و شاه آغاجی در سیصدوبیست هزارگزی تهران . (از یادداشت مؤلف ).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است دراصفهان . (از معجم البلدان ). اسم شهر جی (گابه ) مرکزناحیه ٔ انزان بعد از دوره ٔ اسلامی و قسمتی از آن یهودیه (721 هَ . ق .) نامیده میشده . نام دیگر شهر جی اصفهان است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به تر...
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ )از طسوج ناحیه ٔ رودآبان به قم . (تاریخ قم ص 113).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین با 166 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رِ ] (اِ مرکب ) شارستان . مرکب از شهر به اضافه ٔ «ستان » پسوند مکان بمعنی کرسی ولایت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرسی ولایت . (ایران در زمان ساسانیان ص 307، 979 و 78). || حصاری که بر دور شهر بزرگ بکشند. (برهان ) (انجمن آرا) (جهانگیری )...
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ شهر. مظفر و فاتح شهرها و از القاب پادشاهان است . (ناظم الاطباء). شهرگشا. فاتح : خدایگان جهان بادو پادشاه زمین بعون ایزد کشورگشا و شهرستان . فرخی .بمجلس ملک جنگجوی رزم آرای بمجلس ملک شیرگیر شهرستان . فرخی .عق...
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش ِ رِ / رَ ] (اِخ ) مقدسی نویسد: کرسی بلاددیلم بروان است و حاکم نشین آن ناحیه را شهرستان میگفتند. (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 186).