کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهرداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهرداری
/šahrdāri/
معنی
سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچهها، خیابانها، مواظبت باغهای عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل میشود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
mayoralty
-
جستوجوی دقیق
-
شهرداری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (حامص .) عمل و شغل شهردار. 2 - (اِمر.) اداره ای از توابع وزارت کشور که در هر شهر برای پاکیزه نگاه داشتن خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و تأمین روشنایی و تقسیم آب و احداث پارک ها و خیابان ها تحت نظر انجمن شهرو شهردار به اجرای وظیفة خود می پر...
-
شهرداری
لغتنامه دهخدا
شهرداری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای عمومی و روشنائی و تقسیم آب و غیره دائر است و تحت نظر انجمن شهر و به ریاست شهردار به اجرای و...
-
شهرداری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šahrdāri سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچهها، خیابانها، مواظبت باغهای عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل میشود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد.
-
واژههای مشابه
-
انجمن شهرداری
لغتنامه دهخدا
انجمن شهرداری . [ اَ ج ُ م َ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انجمن شهر. رجوع به انجمن شهر شود.
-
اعضای شهرداری
دیکشنری فارسی به عربی
رييس البلدية
-
نایب شهرداری
لهجه و گویش تهرانی
سرپرست ماموران شهرداری
-
نام مستخدمین شهرداری
دیکشنری فارسی به عربی
نائب
-
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
دیکشنری فارسی به عربی
بلدية
-
جستوجو در متن
-
municipalize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهرداری، بدست شهرداری دادن، شهر سازی، شهردار کردن
-
municipalized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهرداری، بدست شهرداری دادن، شهر سازی، شهردار کردن
-
municipalizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهرداری، بدست شهرداری دادن، شهر سازی، شهردار کردن
-
municipalities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهرداری ها، شهردار، شهر یا بخشی که دارای شهرداری است
-
town hall
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهرداری، سالن شهر، تالار شهرداری یا فرمانداری