کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهرابان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهرابان
لغتنامه دهخدا
شهرابان . [ ش َ ] (اِ مرکب ) صورتی از شهربان . شهروان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شهربان و شهروان شود.
-
شهرابان
لغتنامه دهخدا
شهرابان . [ ش َ ] (اِخ ) شهربان . قریه ٔ بزرگی است با باغهای نخیل از نواحی خالص در مشرق بغداد، و عده ای از اهل علم از آنجا برخاسته اند. (از معجم البلدان ). حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب نویسد: از او [ خانقین ] تا رباط جلولا... پنج فرسنگ ، از او تا هارون...
-
جستوجو در متن
-
قصر قضاعة
لغتنامه دهخدا
قصر قضاعة. [ ق َ رِ ق ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است در اطراف بغداد نزدیک شهرابان از نواحی خالص . (معجم البلدان ).
-
طابث
لغتنامه دهخدا
طابث . [ ب ِ ] (اِخ ) شهرکی است در نزدیکی شهرابان از اعمال خالص از نواحی بغداد. و صاحب مراصد گوید: و ظاهراً نهری است که از تامرا آغاز شود و در مسیر آن قریه هاست . و یکی از اعمال طریق خراسان است .
-
طابق
لغتنامه دهخدا
طابق . [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است در عراق عرب . و شهرهای باجسری و شهرابان (در طریق خراسان ) که دختری ابان نام از تخم کسری ساخته . و اعمال طابق و مهرود از توابع آن عمل است و آن اعمال هشتاد پاره دیه است . (نزهة القلوب چ لیدن ص 43).
-
شهروان
لغتنامه دهخدا
شهروان . [ ش َ رَ ] (اِخ ) شهربان . شهراوان . شهرابان . بلده ای است بنواحی خالص . (یادداشت مؤلف ). نام شهری بوده بر لب دجله ٔ بغداد و واسط و آنرادر قدیم دسکره مینامیده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 264 و دسکرة شود.
-
باجسری
لغتنامه دهخدا
باجسری . [ ] (اِخ ) شهری بعراق عرب ... هوای آن [طریق خراسان از اعمال عراق عرب ] مانند بغداد است اما بسبب بسیاری ِ نخلستان بعفونت مایل است وشهرهای باجسری و شهرابان که دختری ابان نام از تخم کسری ساخته . (نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 صص 42 - 43).
-
علی شهرابانی
لغتنامه دهخدا
علی شهرابانی . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن محمدبن وضاح بن محمدبن وضاح شهرابانی . ملقب به کمال الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن وضاح . وی فقیه و عالم فرایض و محدث و شاعر بود. در رجب سال 571 یا 590 یا 591 هَ . ق . در شهرابان از سواد...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب . خداوند. بزرگ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دارنده ٔ چیزی . (فرهنگ رشیدی ). در پهلوی پان ...