کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهدا
/šohadā/
معنی
= شهید
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهدا
لغتنامه دهخدا
شهدا. [ ش ُ هََ ] (اِخ ) نام محلی جنوبی اردکان است درفارس به مسافت دو فرسخ و نیم . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شهدا
لغتنامه دهخدا
شهدا. [ ش ُ هََ ] (از ع ، ص ، اِ) شهداء. ج ِ شهید : آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمعپیش شهدا دست من و دامن زهرا. ناصرخسرو.رجوع به شهداء شود.
-
شهدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شهداء، جمعِ شهید] šohadā = شهید
-
واژههای همآوا
-
شهد ا
لغتنامه دهخدا
شهد ا. [ ش َ هَِ دَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ) خدا گواه است . گونه ای قسم است . گویا مخفف «شهد اﷲ انه لا اله الا هو» بود. بجای ماشأاﷲ امروزه برای دفع چشم زخم بر آتش می افکنده اند : چون برای سپهر برخوانندشهد اﷲ و دخنه برفکنند.؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی...
-
جستوجو در متن
-
شهید
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) کشته شده در راه خدا و دین و وطن . ج . شهدا. ج . شهدا. ؛ ~ کسی بودن سخت شیفتة کسی بودن .
-
martyrologist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهید متخصص، دانشمند تذکره شهدا
-
سپنتا
واژهنامه آزاد
پاک - مقدس - قابل ستایش - پارسایی و فروتنی نام قرارگاهی در اهواز (قرارگاه سپنتا) نام ستاد معراج مرکزی شهدا اهواز (ستاد معراج شهدا سپنتا)
-
قلعه بیابان
واژهنامه آزاد
دهستان قلعه بیابان در 40 کیلومتری شهر داراب فارس می باشد و شامل چند روستا از جمله قلعه بیابان و تنگ طه و سه چی و شهرک شهدا می باشد
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (اِخ ) ابن قیس . یکی از سه تن بود که به فرمان ابن زیاد، حضرت سجاد (ع ) وحرم حسینی (ع ) را بهمراهی سرهای شهدا به دمشق حمل کردند. آن دو تن دیگر محصن بن ثعلبه و شمربن ذی الجوشن بودند. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 218 شود.
-
قطائعی
لغتنامه دهخدا
قطائعی . [ ق َ ءِ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن ازهربن جبیربن جعفر، مکنی به ابوبکر. از راویان است . وی از قعنب بن محرز و عمربن شیبة نمیری ورمادی و جز ایشان روایت کند و از او ابوعمر و سماک و ابوحفص بن شاهین و جز ایشان روایت دارند. او حدیث وضع میکرد، و از احا...
-
استانیسلاس
لغتنامه دهخدا
استانیسلاس . [ اِ ] (اِخ ) (سن ...) مسیحیان دو قدیس بدین اسم دارند: یکی از آنان در سال 1072 م . مترپولیت کراکوویا بود و به امر سلطان بولسلاس دوم بقتل رسید و لذا از جمله ٔ شهدا و قدیسین محسوب میشود. روز هفتم مه ذکران او و تعطیل عمومی است .
-
بهجرد
واژهنامه آزاد
نام یکی از محله های شهرستان بردسیر. بهجرد در لغت به معنی «درخت بِهِ گِرد» است و چون این منطقه عرب نشین بوده، گ به ج تبدیل شده است. در این محل، مساجد زیبایی همچون مسجد امام حسن عسکری (ع)، مسجد امام حسن مجتبی (ع) و مسجد حضرت ابوالفضل (ع) ساخته شده است ...
-
غاضریة
لغتنامه دهخدا
غاضریة. [ ض ِ ری ی َ ] (اِخ ) منسوب است به غاضرة از بنی اسد و آن قریه ای است از نواحی کوفه ، نزدیک کربلاء. (معجم البلدان یاقوت حموی ) در حبیب السیر ضمن شرح حالات امام حسین علیه السلام آرد: و بعد از مراجعت عمر اهل قریه ٔ غاضریه اجساد شهدا را در همان س...