کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهبا
/šahbā/
معنی
۱. = اشهب
۲. سپاه گران و مسلح.
۳. (اسم) سال سخت؛ خشکسال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهبا
لغتنامه دهخدا
شهبا. [ ش َ ] (از ع ، ص ) شَهْباء. مؤنث اَشْهَب به معنی خاکستری رنگ مایل به سیاهی . (ناظم الاطباء). || مادیان سفید و سیاه که سفیدی آن غالب باشد بر سیاهی . (غیاث ) : با نور او چو خنجر حیدر شدگلبن قوی چو دلدل شهبا شد. ناصرخسرو.کآن کوردل نیارد پذرفتن پ...
-
شهبا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شهباء، مؤنثِ اَشهب] [قدیمی] šahbā ۱. = اشهب۲. سپاه گران و مسلح.۳. (اسم) سال سخت؛ خشکسال.
-
شهبا
واژهنامه آزاد
اسب خاکستری.
-
جستوجو در متن
-
جبل دروز
لغتنامه دهخدا
جبل دروز. [ ج َ ب َ ل ِ دُ ] (اِخ ) جبل الدروز. قضائی است در جهت شرق سنجاق حوران واقع در سوریه به مرکز قبائل دروز. و به شش ناحیه تقسیم شده : 1- سویده 2- سلحنه 3- عرمان 4- شهبا 5- سالی 6- مجدل . و آن را جبل حوران نیز نامند. سکنه ٔ آن حدود 70/000 تن اس...
-
کواکبی
لغتنامه دهخدا
کواکبی . [ ک َ ک ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن احمد الکواکبی (1265 - 1320 هَ .ق .) ملقب به سیدالفراتی از علمای اجتماعی و از رجال اصلاح طلب اسلامی بود. در حلب تولد یافت و در همانجا به کسب دانش پرداخت روزنامه ٔ «شهبا» را تأسیس کرد ولی از طرف دولت توقیف گردی...
-
کوردل
لغتنامه دهخدا
کوردل . [ دِ ] (ص مرکب ) کندفهم و کج طبع و بی ذهن و بی ادراک را گویند. (برهان ). کورباطن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). آنکه حقایق را نبیند و درک نکند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر این کوردلان را تو به مردم شمری من نخواهم که مرا خلق ز مردم شم...
-
مَلَئِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
جمعیت عظیم و متفقش - اشراف و بزرگان قومش -درباریانش (کلمه ملا به معناي جماعتي از مردم است که بر يک نظريه اتفاق کردهاند و اگر چنين جمعيتي را ملا ناميدند براي اين است که عظمت و ابهتشان چشم بيننده را پر ميکند از طرفی کلمه ملأ به معناي اشراف و بزرگان قو...
-
مَلَئِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
جمعیت عظیم و متفقشان - اشراف و بزرگان قومشان -درباریانشان (کلمه ملا به معناي جماعتي از مردم است که بر يک نظريه اتفاق کردهاند و اگر چنين جمعيتي را ملا ناميدند براي اين است که عظمت و ابهتشان چشم بيننده را پر ميکند از طرفی کلمه ملأ به معناي اشراف و بزر...
-
مَلَإِ
فرهنگ واژگان قرآن
جمعیت عظیمی که بر یک نظر متفقند - اشراف و بزرگان قوم -درباریان (کلمه ملا بطوري که گفتهاند به معناي جماعتي از مردم است که بر يک نظريه اتفاق کردهاند و اگر چنين جمعيتي را ملا ناميدند براي اين است که عظمت و ابهتشان چشم بيننده را پر ميکند از طرفی کلمه ملأ...
-
دلدل
لغتنامه دهخدا
دلدل . [ دُ دُ ] (اِخ ) ماده استری شهباء که از آن پیامبر اسلام بوده است . (از اقرب الموارد). نام ماده استر سپید به سیاهی مایل که حاکم اسکندریه به حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرستاده بود، آن حضرت به امیرالمؤمنین بخشیده برای سواری . (غیاث ) (آنن...
-
مغنیسا
لغتنامه دهخدا
مغنیسا. [ م َ ] (معرب ، اِ) گلی باشد سیاه رنگ و آن را از کوه کاشان آورند و آن به مرقشیشا مانند بود. و بعضی گویند سنگی است الوان و بسیار سست و نرم که شیشه گران به کار برند و آن را سنگ سلیمانی گویند و به گچ رنگ شهرت دارد. (برهان )(آنندراج ). اسم نبطی س...
-
خطاف
لغتنامه دهخدا
خطاف . [ خ َطْ طا ] (ع اِ) پرستک . (تفسیر ابوالفتوح مروزی ). پرستو. فراستوک . پرستوک . فراشتوک . عصفورالجنه . چلچله . (یادداشت بخط مؤلف ). ابابیل . (غیاث اللغات ) : خدای تعالی مرغانی را بفرستاد همچون خطاف که آنرا پرستوک خوانند تا بلب دریا شدند؛ هر ی...
-
برقع
لغتنامه دهخدا
برقع. [ ب ُ ق َ / ب ُ ق ُ ] (ع اِ) روی بند ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : از بیلقان پرده های بسیار و جل و برقع و ناطف خیزد. (حدود العالم ). ده سر اسب پنج با زین و پنج با جل و برقع. (تاریخ بیهقی ). ده سر اسب خراسانی ختلی به جل و برقع دیبا. (تار...
-
برگستوان
لغتنامه دهخدا
برگستوان . [ ب َ گ ُس ْت ْ ] (اِ مرکب ) مأخوذ از کُست در پهلوی به معنی پهلوو سو و کنار، و در فارسی نیز کشت یا کست بهمین معنی است . کستی یا کشتی در پازند و فارسی به معنی کمر و مطلق رشته و بندی که به میان بندند. «ان » در آخر کلمه پسوند اتصاف است . و د...