کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهادت نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهادت نامه
/šahādatnāme/
معنی
گواهینامه.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
سوگند نامه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهادت نامه
فرهنگ واژههای سره
سوگند نامه
-
شهادت نامه
لغتنامه دهخدا
شهادت نامه . [ ش َ دَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) گواهی نامه . تصدیق . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح دانشگاهی ، تصدیق نامه ای دائر به گذراندن ماده ای از دروس یا واحدی از دروس و قبول شدن در امتحان آن ماده یا واحد درس . دیپلم .
-
شهادت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] šahādatnāme گواهینامه.
-
شهادت نامه
دیکشنری فارسی به عربی
شهادة
-
واژههای مشابه
-
عالم شهادت
لغتنامه دهخدا
عالم شهادت . [ ل َ م ِ ش َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهان جسمانی و اجسام و مادیات است که عالم ملک و ناسوت هم گویند. (اسفار ج 3 ص 65). عالم خلق که عبارت است از عالم مادی مانند افلاک و عناصر و موالید که عالم ملک هم گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون )...
-
شهادت طلبانه
فرهنگ واژههای سره
جانسپارانه، جانبازانه
-
شهادت آوردن
لغتنامه دهخدا
شهادت آوردن . [ ش َ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کلمه ٔ شهادت گفتن : پیشکار کشتی نگاه کرد و فریاد برآورد و زاری کرد که ای مسلمانان شهادت بیاورید که کار ما به آخر رسید و کسی از این جایگاه نرهد... و ما شهادت می آوردیم . (مجمل التواریخ ).
-
شهادت دادن
لغتنامه دهخدا
شهادت دادن . [ ش َ دَ دَ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . رجوع به شهادت شود.
-
شهادت گفتن
لغتنامه دهخدا
شهادت گفتن . [ ش َ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گفتن «لااله الا اﷲ» گاه ِ مرگ . (یادداشت مؤلف ).- شهادت خود را گفتن ؛ گاه ِ مرگ گفتن لااله الا اﷲ. (یادداشت مؤلف ).
-
شهادت گاه
لغتنامه دهخدا
شهادت گاه . [ ش َ دَ ] (اِ مرکب ) قتلگاه . مشهد. شهادت زار. (ناظم الاطباء).
-
شهادت یافتن
لغتنامه دهخدا
شهادت یافتن . [ ش َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کشته شدن در راه حق . شهید گشتن در راه حقیقت : اگر کشته شوم رواست در طاعت خداوند خویش شهادت یابم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). || مطلق کشته شدن . به قتل رسیدن : پس از این وهن بر وهن بود تا خاتمت که شهادت یافت . ...
-
انگشت شهادت
فرهنگ فارسی معین
( ~ شَ دَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) انگشت اشاره ، انگشتی که بین انگشت میانی و شست قرار دارد.
-
تابوت شهادت
لغتنامه دهخدا
تابوت شهادت . [ ت ِ ش َ دَ ] (اِخ ) رجوع به تابوت عهد شود.
-
خیمه ٔ شهادت
لغتنامه دهخدا
خیمه ٔ شهادت . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ ش َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشاره بشریعت می باشد که در خیمه نگاه داشته میشد و همواره بر تسلط و تقدس حضرت واجب الوجود شاهد می بود و یا اشاره بظهورخدای تعالی در آن خیمه میباشد. (قاموس کتاب مقدس ).