کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهادت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شهادت یافتن
لغتنامه دهخدا
شهادت یافتن . [ ش َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کشته شدن در راه حق . شهید گشتن در راه حقیقت : اگر کشته شوم رواست در طاعت خداوند خویش شهادت یابم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). || مطلق کشته شدن . به قتل رسیدن : پس از این وهن بر وهن بود تا خاتمت که شهادت یافت . ...
-
انگشت شهادت
فرهنگ فارسی معین
( ~ شَ دَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) انگشت اشاره ، انگشتی که بین انگشت میانی و شست قرار دارد.
-
تابوت شهادت
لغتنامه دهخدا
تابوت شهادت . [ ت ِ ش َ دَ ] (اِخ ) رجوع به تابوت عهد شود.
-
خیمه ٔ شهادت
لغتنامه دهخدا
خیمه ٔ شهادت . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ ش َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشاره بشریعت می باشد که در خیمه نگاه داشته میشد و همواره بر تسلط و تقدس حضرت واجب الوجود شاهد می بود و یا اشاره بظهورخدای تعالی در آن خیمه میباشد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
شهادت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] šahādatnāme گواهینامه.
-
شهادت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اشهد , اکد , دليل , شاهد , مستند الصرف
-
شهادت داد
دیکشنری فارسی به عربی
أدْلي بِشهادَة
-
شهادت نامه
دیکشنری فارسی به عربی
شهادة
-
شهادت کتبی دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اشهد
-
به شهادت رسید
دیکشنری فارسی به عربی
استشهد
-
واژههای همآوا
-
شهادة
لغتنامه دهخدا
شهادة. [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) آگاهی یافتن بر چیزی : شهد علی کذا شهادةً. (منتهی الارب ). || گواهی دادن برای کسی و ادای شهادت کردن : شهد له بکذا و قولهم اشهد بکذا؛ یعنی قسم میخورم و شهد اﷲ انه لااله الا هو؛ ای علم اﷲ او قال اﷲ او کتب اﷲ، و اَشهدُ اَ...
-
شَّهَادَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
گواهي - شهادت
-
جستوجو در متن
-
testifies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهادت می دهد، شهادت دادن، گواهی دادن، تصدیق کردن
-
testified
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهادت داده شد، شهادت دادن، گواهی دادن، تصدیق کردن