کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهادت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شهادت
/šahādat/
معنی
۱. گواهی دادن.
۲. (حقوق، فقه) بیان کردن آنچه به چشم دیده شده در نزد حاکم و قاضی.
۳. (فقه) گواهی دادن به یگانگی خدا.
۴. شهید شدن؛ کشته شدن در راه خدا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تایید، گواهی
۲. شهیدشدن، مرگ
برابر فارسی
جانباختگی، گواه
فعل
بن گذشته: شهادت داد
بن حال: شهادت ده
دیکشنری
attestation, martyrdom, testament, testimony
-
جستوجوی دقیق
-
شهادت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تایید، گواهی ۲. شهیدشدن، مرگ
-
شهادت
فرهنگ واژههای سره
جانباختگی، گواه
-
شهادت
لغتنامه دهخدا
شهادت . [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) مأخوذ از شهادة تازی . گواهی دادن . (غیاث اللغات ). گواهی : دیگر دوات آوردند از دیوان رسالت بنهادند و خواجه ٔ بزرگ و حاضران خطهای خویش در معنی شهادت نبشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295).- شهادت اخرس ؛ شهادت شخص گنگ و آ...
-
شهادت
فرهنگ فارسی معین
(شَ دَ) [ ع . شهادة ] (مص ل .) 1 - گواهی دادن . 2 - کشته شدن در راه خدا. 3 - کلمة اشهدان لااله الا الله.
-
شهادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شهادة] šahādat ۱. گواهی دادن.۲. (حقوق، فقه) بیان کردن آنچه به چشم دیده شده در نزد حاکم و قاضی.۳. (فقه) گواهی دادن به یگانگی خدا.۴. شهید شدن؛ کشته شدن در راه خدا.
-
شهادت
دیکشنری فارسی به عربی
استشهاد , تزکية , دليل , شاهد , شهادة
-
شهادت
واژهنامه آزاد
(پیشنهاد کاربران) جانگواهی.
-
واژههای مشابه
-
عالم شهادت
لغتنامه دهخدا
عالم شهادت . [ ل َ م ِ ش َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهان جسمانی و اجسام و مادیات است که عالم ملک و ناسوت هم گویند. (اسفار ج 3 ص 65). عالم خلق که عبارت است از عالم مادی مانند افلاک و عناصر و موالید که عالم ملک هم گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون )...
-
شهادت طلبانه
فرهنگ واژههای سره
جانسپارانه، جانبازانه
-
شهادت نامه
فرهنگ واژههای سره
سوگند نامه
-
شهادت آوردن
لغتنامه دهخدا
شهادت آوردن . [ ش َ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کلمه ٔ شهادت گفتن : پیشکار کشتی نگاه کرد و فریاد برآورد و زاری کرد که ای مسلمانان شهادت بیاورید که کار ما به آخر رسید و کسی از این جایگاه نرهد... و ما شهادت می آوردیم . (مجمل التواریخ ).
-
شهادت دادن
لغتنامه دهخدا
شهادت دادن . [ ش َ دَ دَ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . رجوع به شهادت شود.
-
شهادت گفتن
لغتنامه دهخدا
شهادت گفتن . [ ش َ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گفتن «لااله الا اﷲ» گاه ِ مرگ . (یادداشت مؤلف ).- شهادت خود را گفتن ؛ گاه ِ مرگ گفتن لااله الا اﷲ. (یادداشت مؤلف ).
-
شهادت گاه
لغتنامه دهخدا
شهادت گاه . [ ش َ دَ ] (اِ مرکب ) قتلگاه . مشهد. شهادت زار. (ناظم الاطباء).