کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهاب اسعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهاب اسعد
لغتنامه دهخدا
شهاب اسعد. [ ش ِ ب ِ اَ ع َ ] (اِخ ) از رجال دوره ٔ سلجوقی است و به نیابت از نصر کاتب طغرانویس دربار محمود بود. رجوع به غزالی نامه ص 312 شود.
-
واژههای مشابه
-
شِهَابٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شعله اي که از آتش بيرون مي آيد - شهاب (در اصل به معناي شعله ايست که از آتش بيرون ميآيد . به اجرام روشني هم که در جو ديده ميشوند از اين جهت شهاب گفتهاند که گويا شعله ايست که ناگهان از يک نقطه آسمان بيرون آمده و پس از لحظهاي خاموش ميگردد)
-
شهابالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: ša(e)hāboddin) (عربی) نورِ دین ، آن که وجودش برای دین تابناک است ؛ (در اعلام) شیخ شهاب الدین سهروردی از حکمای معروف ایرانی (شیخ اشراق) در قرن ششم (هـ.. ق) .
-
شهاب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
شهاب اصفهانی . [ ش ِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا نصراﷲ. از شعرای دوره ٔ ناصرالدین شاه قاجار بود و از طرف حاجی میرزا آقاسی به لقب تاج الشعراء ملقب گردید و مدایحی درباره ٔ میرزا آقاسی و ناصرالدین شاه و مراثی در تعزیه ٔ سیدالشهداء دارد. (از مجمعالفصحاء ج ...
-
شهاب اهری
لغتنامه دهخدا
شهاب اهری . [ ش ِ ب ِ اَ هََ ] (اِخ ) لقب میرزا محمدحسین مرشد اهری که آخرین نفر از خاندان شیخ محمود شهاب الدین اهری بود. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شهاب الدین محمودبن احمد اهری شود.
-
شهاب ترشیزی
لغتنامه دهخدا
شهاب ترشیزی . [ ش ِ ب ِ ت ُ ] (اِخ ) رجوع به علی ترشیزی و علی شهاب و مآخذ ذیل شود: ریاض العارفین ص 261، از سعدی تا جامی ص 552 و مجمعالفصحاء ج 2 ص 235.
-
شهاب شاغوری
لغتنامه دهخدا
شهاب شاغوری . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) فتیان بن علی اسدی . متوفی 615 هَ . ق . او را دیوانی است مشتمل بر مقاطیع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فتیان بن علی ... شود.
-
شهاب صیرفی
لغتنامه دهخدا
شهاب صیرفی . [ ش ِ ب ِ ص َ رَ ] (اِخ ) یکی از علمای موسیقی معاصر سلطان اویس . او راست کتاب خلاصةالافکار فی معرفةالادوار. (یادداشت مؤلف ).
-
شهاب عرب
لغتنامه دهخدا
شهاب عرب . [ ش ِ ب ِ ع َ رَ ] (اِخ ) (خواجه ...) دبیر ونامه نویس ملک غیاث الدین است . (تاریخ رشیدی ص 93).
-
شهاب فزاری
لغتنامه دهخدا
شهاب فزاری . [ ش ِ ب ِ ف َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک . متوفی بسال 710 هَ . ق . او را دیوانی است . (از کشف الظنون ).
-
شهاب منشی
لغتنامه دهخدا
شهاب منشی . [ ش ِ ب ِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن علی بن جمال الاسلام شود.
-
شهاب وزیر
لغتنامه دهخدا
شهاب وزیر. [ ش ِ ب ِ وَ ] (اِخ ) وزیر سلطان سنجر. وی را در سال 538 هَ . ق . سربازان غز در بخارا بقتل رساندند. (تاریخ بخارا ص 30). و نیز رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 112 و ابوالقاسم عبداﷲبن علی شود.
-
شهاب الاسلام
لغتنامه دهخدا
شهاب الاسلام . [ ش ِ بُل ْ اِ ] (اِخ )برادرزاده ٔ خواجه نظام الملک و یکی از وزرای سلطان سنجر و نام او عبدالرزاق بن ابی القاسم عبداﷲ است . رجوع به حبیب السیر چ طهران ص 380 و دستورالوزراء ص 189 وتتمه ٔ صوان الحکمه ص 112 و تجارب السلف ص 282 شود.
-
شهاب الخیاط
لغتنامه دهخدا
شهاب الخیاط. [ ش ِ بُل ْ خ َی ْ یا ] (اِخ ) او راست ورقه شعر است . (از ابن الندیم ).