کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شن و ماسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
sand and gravel
شن و ماسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مواد ساختمانیای با اندازۀ درشتتر از سیلت و ریزتر از قلوهسنگ
-
واژههای مشابه
-
شَن
لهجه و گویش بختیاری
šan پرت کرد، انداخت.
-
آیشن
فرهنگ نامها
(تلفظ: āy šen) (آیشن) شبیه ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
آی شن
فرهنگ نامها
زیبارو / شبیه ماه اسم آذری / نام دخترانه
-
sandstorm
توفان شن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد شدیدی که شن را در هوا حمل میکند
-
granule 2
شن 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ذرۀ رسوبی به قطر 2 تا 4 میلیمتر
-
شن زار
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِمر.) بیابان پر شن .
-
شن ء
لغتنامه دهخدا
شن ء. [ ش َن ْءْ / ش ِن ْءْ / ش ُن ْءْ ] (ع مص ) شَنآن . شَناءة. رجوع به شناءة شود.
-
شن بر
لغتنامه دهخدا
شن بر.[ شِم ْ ب َ ] (نف مرکب ) بَرنده ٔ شن . حامل سنگ ریزه .
-
شن بوم
لغتنامه دهخدا
شن بوم . [ شِم ْ ] (اِ مرکب ) شنزار. ریگزار: زمینی شن بوم . (یادداشت مؤلف ).
-
شن زار
لغتنامه دهخدا
شن زار. [ ش ِ ] (اِ مرکب ) رَمله . جداله . زمین پر از شن . ریگزار.- شن زار خان باکی قوم ؛ جائی در ساحل شرقی بحر خزر.- شن زار قزل قوم ؛ در مغرب بلخان کوچک ازنواحی شرقی بحر خزر.
-
سیاه شن
لغتنامه دهخدا
سیاه شن . [ ش َ ] (اِمرکب ) گونه ای از درخت گوشوارک که در زیارت سیاه شن گویند. (جنگل شناسی ج 2 ص 276). رجوع به سفیدآل شود.
-
شن زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) šenzār زمینی که در آن شن بسیار باشد؛ ریگزار.
-
شن کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (کشاورزی) šenkeš وسیلهای دستهدار با دندانههای فلزی برای هموار ساختن زمین.