کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
conversation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گفتگو، مکالمه، صحبت، محاوره، گفت و شنید، سخن
-
قیل و قال
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ ازع . ] (اِ.) 1 - گفت و شنید، مباحثه . 2 - سر و صدا، جنجال .
-
إخَذَ بالنّصيحَة
دیکشنری عربی به فارسی
پند گرفت , اندرز گرفت , نصيحت را گوش کرد , حرف را قبول کرد , درس گرفت (پند شنيد)
-
مقاوله
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ لَ یا وِ لِ) [ ع . مقاولة ] 1 - (مص ل .) گفت و شنید کردن با کسی . 2 - قول و قرار گذاشتن . 3 - (اِمص .) گفت و شنید. 4 - (اِ.) قرارداد، قول نامه .
-
تهدید شنیدن
لغتنامه دهخدا
تهدید شنیدن . [ ت َ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) سخن ترسناک و تهدیدآمیز شنیدن : به یک کرشمه کز او دل نوید کام شنیدهزار مرتبه تهدید انتقام شنید. شانی (از آنندراج ).رجوع به تهدید و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن غیاث عقیلی . از ابن ریدة حدیث شنید. (از تاج العروس ).
-
جاگه
لغتنامه دهخدا
جاگه . [گ َهَْ ] (اِ مرکب ) مخفف جایگه . جایگاه : کرد کنج عزلت این جاگه قبول او شنید این جایگه گفت رسول .عطار.
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن فضل بصری ، نزیل طائف . از حمادبن سلمه حدیث شنید. (از تاج العروس ).
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن ابوبکر. از ابوالعباس اصم حدیث شنید و اسماعیل حجانی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
ابوحکیمه
لغتنامه دهخدا
ابوحکیمه . [ اَ ح َ م َ ] (اِخ ) جمال . اواز سعیدبن مسیب حدیث شنید و قرة از او روایت کند.
-
بنگ
لغتنامه دهخدا
بنگ . [ ب ُ ] (اِ) مخفف بانگ است : از هیچ دیه کس بنگ خروه نمی شنید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358).
-
بدیشان
لغتنامه دهخدا
بدیشان . [ ب ِ ] (حرف اضافه ضمیر) به ایشان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آنان : بدیشان بگفت آنچه در خواب دیدجز آن هرچه از کاروانان شنید.فردوسی .
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) محمدبن علی مکنی به ابومنصور از محدثان است .وی از امام ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری و جز ایشان روایت شنید. سمعانی آرد: پدرم از او روایت شنید و ابوطاهر...
-
خازم
لغتنامه دهخدا
خازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن قاسم . وی از اباعسیب رضی اﷲ عنه حدیث شنید و صحابی بود، از او هم تبوذکی حدیث شنید گرچه این تبوذکی معروف نیست . باری نام او را بخاری برده است ابوحاتم می گوید او از شیوخ است . (از لسان المیزان ج 2 ص 372).
-
خجادی
لغتنامه دهخدا
خجادی . [ خ ُ ] (اِخ ) محمدبن علی بن اسماعیل خجادی مکنی به ابوعلی . از روات ثقه بوده از احمدبن علی استاد واسماعیل بن محمد مستملی و منصوربن نصر و جز آنها حدیث شنید و از او ابوعبدالعزیزبن محمدبن محمد بخشی حافظ حدیث نقل کرد و گفت دوست ما ابوعلی از ثقات ...