کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنوانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شنوانیدن
/šenavānidan/
معنی
۱. مطلبی را به گوش کسی رساندن؛ به گوش رسانیدن.
۲. وادار به شنیدن کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنوانیدن
لغتنامه دهخدا
شنوانیدن . [ ش َ / ش ِ ن َ وا دَ ] (مص ) به سمع رساندن . به گوش رسانیدن . (یادداشت مؤلف ). سبب فهمیدن و شنیدن شدن و فهمیدن و شنیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). اسماع . (تاج المصادر بیهقی ). شنواندن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شنواندن شود. || گوشزد کر...
-
شنوانیدن
فرهنگ فارسی معین
(شَ نَ دَ) (مص م .) 1 - به گوش رسانیدن . 2 - وادار به شنیدن کردن .
-
شنوانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شنواندن› šenavānidan ۱. مطلبی را به گوش کسی رساندن؛ به گوش رسانیدن.۲. وادار به شنیدن کردن.
-
جستوجو در متن
-
اسماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esmā' شنوانیدن سخن؛ شنوانیدن.
-
شنوانیده
لغتنامه دهخدا
شنوانیده . [ ش َ / ش ِ ن َ وا دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شنوانیدن . رجوع به شنواندن و شنوانیدن شود.
-
اسماع
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ سمع ؛ گوش ها. اسماع (اِ) (مص م .) 1 - شنوانیدن . 2 - سرود گفتن .
-
احشام
لغتنامه دهخدا
احشام . [اِ ] (ع مص ) تشویر دادن . شرمنده گردانیدن . خجل کردن . || شنوانیدن مکروهی را. || آزار کردن . || بخشم آوردن . (تاج المصادر).
-
عنظیة
لغتنامه دهخدا
عنظیة. [ ع َ ظَ ی َ ] (ع مص ) شنوانیدن کسی را سخن بد. (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || استهزاء کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
حنظاءة
لغتنامه دهخدا
حنظاءة. [ ح ِ ءَ ] (ع مص ) نکوهش کردن وفحش شنوانیدن . (ناظم الاطباء). حنظئی به ؛ نکوهش کرد آن را و فحش شنوانید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تشنیر
لغتنامه دهخدا
تشنیر. [ ت َ ] (ع مص ) عیب کردن . (زوزنی ). عیب کردن کسی را یا شنوانیدن عیب او را و رسوا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
خنظاة
لغتنامه دهخدا
خنظاة. [ خ َ ] (ع مص ) نکوهش کردن . || فحش شنوانیدن . || فسوس کردن بکسی . (منتهی الارب ). || ورغلانیدن . || تباه کردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
گوشزد کردن
لغتنامه دهخدا
گوشزد کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به سمع رسانیدن . شنوانیدن . || کمی فهمانیدن . اشاره به امری کردن . تا حدی گفتن چیزی به کسی . (یادداشت مؤلف ). || تذکردادن . خاطرنشان کردن . گوشزد ساختن . با یاد آوردن .
-
غنظاة
لغتنامه دهخدا
غنظاة. [ غ َ] (ع مص ) عیوب کسی را آشکارا گفتن و سخن زشت و فحش شنوانیدن او را. (از اقرب الموارد). عَنظاة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). در منتهی الارب آمده : غنظی به غنظظة بالفتح ... قلبت احدی الظائین الفاً - انتهی .
-
حشم
لغتنامه دهخدا
حشم . [ ح َ ] (ع مص ) معرب از خشم فارسی . بخشم آوردن .تشویر دادن . (تاج المصادر بیهقی ). خجل کردن و تشویردادن کسی را. خجل کردن . || شنوانیدن او را مکروه . (اقرب الموارد). || خشم گرفتن .